كدام بيشتر تأثير داشته ولى آنچه مسلم است نورمحمّد، كه حقّا پسرش از دعايش نورمحمّد شده است، مردى
بسيار معتقد و مادرش هم زنى پاك طينت و محجّبه بود. در تاريخ زندگى اقبال مىخوانيم كه نورمحمّد
كاسب بود و سرمايه چندانى نداشت. وى روزهاى جمعه دانشمندان و افاضل شهر را به منزلش دعوت مىكرد تا
بحثهاى علمى كنند و اقبال در دوره ابتدايى در اين مكتب حاضر مىشد.اين بهرهها را برد، از تربيت
پدر و مادر هم بهرههاى كافى گرفت و ذاتش را هم خدا مىداند كه چقدر عالى بود. ميرسيّد، كه حكيمى بود
و از بزرگترين استادهاى مدرسهاى كه اقبال در آنجا تحصيل مىكرد به شما مىرفت، شخصيت بسيار جليل
و مهذبى داشت و اقبال تحتتأثير او قرار گرفته بود.همان روزهايى كه دوره تحصيلات متوسطه را مىگذراند اقبال آشنايى مختصرى به زبان عربى پيدا كرده
بود و به توصيه پدرش هر روز صبح مشغول تلاوت قرآن مىشد.روزى پدرش از در اتاق او مىگذرد و مىگويد: ‹‹ اقبال چه مىخوانى؟ ››اقبال مىگويد:‹‹ قرآن مىخوانم و اجراى امر شما مىكنم. ››پدرش مىگويد:‹‹ خوب مىكنى قرآن مىخوانى و خيلى ممنون هستم كه حرف مرا گوش كردى ولى خواهشى
دارم و آن اين است
كه قرآن را آنچنان بخوان كه گويى بر تو نازل شده است و با تو حرف مىزند. ››مقول قول نباشد، نوشتهاند اين نصيحت پدر در شخصيت اقبال تأثير بسزايى داشت زيرا وقتى شعشعه شخصيت
اقبال در قاره هند منعكس شد، سيّد سليمان ندوى، بزرگترين شخصيت علمى پاكستان كه آن وقت رئيس
ندوةالعماء بود در لكنهو، با اشتياق تمام براى ديدار اقبال به لاهور آمد. وقتى كه به ملاقات او نايل
شد گفت: ‹‹ من اين سفر را صرفاً براى ديدار شما كردم و يك مطلب دارم كه آن مرا به ديدار شما فرستاده
است. ›› اقبال گفت:‹‹ بفرماييد. ››
گفت: ‹‹ من و امثال من چهل يا پنجاه سال بيشتر در قرآن و حديث و معلومات اسلامى كار مىكنيم، ولى
هيچ وقت نتوانستيم مقام و موقعيت تو را احراز كنيم و به نسبتى كه تو مسلّط شدى و خود را در دل پير و
جوان مسلمان جا كردى ما نتوانستهايم، كارى نيز از ما ساخته نيست. سرّ اين چه باشد؟ ››اقبال تعارفى كرد. او اصرار كرد كه حقيقت را بگو. اقبال گفت: ‹‹ اگر شخصيت من و نغمهها و سرودهاى
من اثرى داشته باشد، قطعاً به اين دليل است كه حرف پدرم را گوش كردم و قرآن را طورى خواندم كه گويى با
من حرف مىزند، در مسافرت، به هنگام تحصيل در كمبريج و مونيخ، در زمستان و تابستان. ››به هر حال اين بود سرّ شخصيت و گوشهاى از تربيت اوّليه اقبال كه به اين مرحله رسيد.ولى استاد سيّد ابوالحسن ندوى كه از بهترين شخصيتهاى جهان اسلام است طى چند كنفرانسى كه در قاهره و
دمشق داده بود درباره خصوصيات اقبال صحبت كرد و اظهار نمود يكى از اسرار شخصيت اقبال، سحرخيزى او
بود. اقبال مكرر گفته است كه من هرچه دارم از سحرخيزى دارم. به دليل اشعارى كه بعداً سرود اما من در
فارسى آن را نيافتم، ولى گويا در زبان اردو باشد.سيّد ابوالحسن گويد اقبال در مناجاتهايش گفته است:‹‹ خدايا هرچه دارم و هرچه مىخواهى بگير ولى سوز و آه سحرى را از من مگير. خدايا از تو مىخواهم كه
به جوانان مسلمان اين شور را بدهى تا آنها نيز از بركت قرآن برخوردار شوند. ››به هر حال اينها گوشهاى از مقدمات شخصيت اقبال بود البته آقايان استفاضه فرمودند كه اقبال به چه
كيفيت تمدن مهلك غرب را مورد انتقاد قرار داد.در ذيل يكى از سرودههاى او را تحت عنوان ‹‹ تمدن فرنگ ›› كه از ديوان او رونويسى كردهام شاهد
مىآورم.
نوا از سينه مرغ چمن برد
به اين مكتب، به اين دانش چه نازى
كه نان در كف نداد و جان ز تن برد
ز خون لاله آن سوز كهن برد
كه نان در كف نداد و جان ز تن برد
كه نان در كف نداد و جان ز تن برد