مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 194
نمايش فراداده

بدين طريق، اختلافات و تضادهاى فكرى آنها با يكديگر، سير مستمر و بى‏انتهايى را به وجود آورده است!  هرچند فلاسفه تاكنون نتوانسته‏اند مفهوم واقعى و معناى كافى حقيقت ماهيت جهان را عرضه دارند ولى همه براساس رموز الهام‏آميز معتقد شده‏اند كه جهان عبارت است از يك كل هماهنگ و موزون يا يك وحدت كلى، به عبارت ديگر، جهان به عنوان وحدت مكان - زمان شناخته شده است و آنان عقيده دارند كه جهان عبارت از اجزاء منفصل و منقطعى نيست كه تحت‏حكومت قوانين متعارض طبيعت اداره شود، بلكه قوانين طبيعت همگانى و جاويد و لايزال است، و اين قوانين براى همه ازمنه و امكنه به صورت قاطع و يكنواخت نافذ و جارى خواهد بود.

عقيده به وحدت جهان عامل شاخص و بديهى مشترك در بين همه متفكران و فيلسوفان و عالمان علوم طبيعى اعم از ايده‏آليست و ماترياليست و رئاليست است. هيچ فيلسوف بزرگ يا عالم طبيعى دليل يا برهانى براى تأييد اين عقيده مطالبه نمى‏كند و هر يك از افراد اين طبقه فقط اين معنى را به عنوان يك اصل بديهى در فكر خود پذيرفته است.

پس مى‏توان گفت، چه دليل و چه برهانى مقنع‏تر و قاطعتر از اين حقيقت كه تاكنون خلاف اين عقيده ثابت نشده، و هيچ‏كس در صحت آن ترديد نكرده و كسى نگفته كه اين عقيده اشتباه است.

متعاقب همه پيشرفتها در قلمرو علوم و فلسفه، اين فكر - يعنى انديشه وحدت جهان - بسط يافته است و كليه اين پيشرفتها در واقع با اين حقيقت تطبيق مى‏كند و آن را تأييد مى‏نمايد.

حقيقت امر اين است كه اگر جويندگان حقيقت در تأييد اين اظهار يا اعتقاد به اينكه جهان يك وحدت كلى است سير نكرده بودند و اگر اين اظهار يا ادعا اشتباه بود، وجود علم و فلسفه هر دو غير ممكن بود و همين عقيده است كه فلاسفه و علما را وادار مى‏كند تا هر يك در رشته مخصوصى در راه تحقيقات و تجسسات پيشرفت كنند، و فقط بر اساس تصديق و تأييد همين عقيده و ايمان است كه راجع به نتايجى كه كسب مى‏كنند احساس رضايت مى‏كنند و به جلو مى‏روند.

بديهى است كه اگر گاهى عالم يا فيلسوف احساس كند كه حقيقت علمى معينى را كه كشف كرده است صرفاً اعتبار محلى دارد و امرى زودگذر است و حقايق مشابه و نظير آن وجود دارد يا در آينده به وجود خواهد آمد نتيجه اين تحقيق و تجسس خود را بى‏ارزش خواهد انگاشت و اعتبارى براى اين كاوش قائل نخواهد شد.

دراين باره مى‏توان گفت كه براى هر متفكرى كه تمايلات مذهبى داشته باشد موضوع وحدت جهان، امرى است مسلم و بى چون چرا(82) زيرا چنين متفكرى معتقد و مؤمن است كه آفريننده جهان يكى است، و اين اراده اوست كه بايد در سراسر جهان اجرا شود.

همچنين وضع فلسفى يك ايده‏آليست نيز مقتضى چنين عقيده و ايمانى به وحدت جهان است. به هر صورت آنچه عمدتاً اهمّيّت دارد اين حقيقت است كه حتى متفكران مادى نيز نمى‏توانند از اين عقيده سرپيچى كنند.

اين حقيقت مسلم و بديهى كه جهان يك وحدت است و ما را به نتايج متعددى رهبرى مى‏كند، كه عبارتند از:

1. وحدت در كثرت بدون يك نوع نظم و ترتيب غير ممكن است، و نظم نيز بدون وجود يك اصل اساسى و مركزى قابل تصور نيست و نيازمند معنايى است كه اصل وحدت جهان را پايه‏گذارى كند و آن عبارت از اصلى است كه مانند قيد يا رشته‏اى كثرت جهان را مبدل به يك واحد كلى مى‏كند.

2. اصل وحدت جهان بايد حقيقت نهايى و اساسى وحدت جهان باشد به‏طورى كه ساير حقايق جهان فقط به صورت پديده‏هايى شناخته شوند، زيرا اگر اين پديده‏ها نباشند حقيقت نهايى نمى‏تواند به آنها وحدت و نظمى بدهد و خود آن پديده‏ها نيز به واسطه تعارض و تصادم ذاتى كه با يكديگر دارند نمى‏توانند نظم يا وحدتى را بپذيرند.

3. وحدت جهان بايد عقلاً قابل درك باشد، به همين علت لازم است كه كليه حقايق يا واقعيتهاى جهان عقلاً مقيد و مربوط به يكديگر باشند و اين قيد يا رابطه يا ارتباط بايد آنها را مبدل به رشته‏اى كند كه اولين و آخرين حلقه آن، حقيقت نهايى باشد و از آن گذشته هر حلقه‏اى از اين رشته بايد متصل به حلقه ديگر باشد. اين رشته از حقايق را فلاسفه ‹‹ سيستم فلسفى ›› مى‏نامند.

82- Cinequanon.