مفخر شرق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
4. اگر بخواهيم علتى را كه شامل حقايق جهان است توضيح دهيم در نتيجه اين توضيح و بخصوص هنگام تشريح
اختصاصات آن حقيقت، مسائلى ايجاد خواهد شد كه محتاج به جواب خواهد بود، و جواب دادن به اين مسائل
بيان و تشريح يك مسائل ديگرى را ايجاب خواهد كرد و اين عمل تسلسل پيدا مىكند.و اگر مقرر شود كه جهان
به عنوان يك وحدت كلى تلقى شود در آن صورت لازم خواهد بود كه پاسخ نهايى به اين پرسشها كه يكى پس از
ديگرى پيش مىآيد، و توضيح نهايى راجع به هر حقيقتى نبايد از لحاظ ماهيت، غير از آن حقيقتى باشد كه
حقيقةالحقايق است.5. در صورتى كه هزاران فكر راجع به اصل وحدت يا حقيقت جهان در نظر گرفته شود، فقط بايد يك فكر صحيح
وجود داشته باشد و نه دو فكر يا بيشتر، كه در غير اين صورت وحدت جهان زايل خواهد شد. به هرحال ضرورت
حكم مىكند كه كليه حقوق بىخدشه جهان از نظر علمى و عقلى فقط مربوط به همان فكر باشند نه به فكر
خطايى از حقيقت جهان. بعلاوه هرگاه روش فلسفى صحيح مربوط به همان يك فكر راجع به جهان ظاهر شد، بر حسب
ضرورت نقطه ثابت اساسى يا مركز آن بايد همين فكر صحيح راجع به حقيقت باشد، و اگرحتى يك حقيقت علمى
ناسازگارى وجود داشته باشد كه با اين روش فلسفى تطبيق نكند معلوم خواهد شد كه آن روش فلسفى راجع به
حقيقت مبتنى بر مفهوم خطايى بوده است.همچنين اگر يك حقيقت علمى كه به اين عنوان تلقى شده است با يك
روش فلسفى مبتنى بر فكر صحيح راجع به حقيقت هماهنگ نباشد، معلوم خواهد شد كه چنين حقيقت علمى با
موازين صحيح علمى و عقلى تطبيق نمىكند و به هيچوجه حقيقت علمى صحيحى شناخته نخواهد شد.افكار خطا نمىتوانند در يك روش فلسفى صحيح راه پيدا كنند و با مقابله افكار صحيح نيز در چارچوب
روش فلسفى غلط جايى نخواهند داشت.به هرحال يك روش فلسفى صحيح در هر عصر و زمانى استعداد آن را دارد كه همه افكار صحيح و مفاهيم درست
را به يكديگر پيوند دهند، و محك درستى آن نيز در همين نقطه و در همين محل است.6. وحدت جهان مستلزم وجود يك روش عقلى و استدلالى و نيازمند سازمانى در ميان واقعيتهاى جهان است و
اين مسئله بين همه واقعيتهاى معلوم و واقعيتهاى مجهول رابطه و جاذبهاى ايجاد مىكند و ما را مجبور
مىكند تا به كمك معلوم به دنبال كشف حقايقى برويم كه تاكنون مجهول مانده است تا اينكه همه حقايق
جهان را به شكل استدلال منظمى به دست آوريم.هم علما و هم فلاسفه به اين كار مشغولاند و در نتيجه
مساعى آنها روز به روز بر تعداد حقايق معلوم افزوده مىشود و با افزايش در تعداد حقايق معلوم،
ارتباط علمى آنان با يك فكر راجع به حقيقت جهان افزايش خواهد يافت و به همان تناسب نيز ارتباط آنها
با كليه انديشههاى خطا درباره حقيقت جهان زايل خواهد شد.پس با كمك نيروى الهام خود مىتوانيم
بگوييم كه كدام يك از انديشههاى حقيقت جهان بااين حقايق هماهنگى دارد و كدام يك هماهنگى ندارد، و
بدين ترتيب مىتوانيم با فكر اصيل حقيقت جهان تماس بگيريم و به روش فلسفى حقيقى مبتنى بر اين فكر
نزديكتر شويم.7. رشته اين روش فلسفى ضرورتاً، در مرحله بدوى ظهورش محدود خواهد بود، درنتيجه همانطور كه كميّت
حقايق معلوم افزايش مىيابد و به وسيله اين روش همه حقايق معلوم با يكديگر تلفيق مىشوند روش مورد
بحث به سوى مراتب بالاترى از كمال سير خواهد كرد. همين روش به تدريج به صورت مشروحترى مجهز و منضبط
خواهد شد و شكل استدلالى معقول و منظمى به خود خواهد گرفت و به تناسب اين پيشرفت وتكامل كليه روشهاى
فلسفى خطا، از اعتبار خواهند افتاد و عاملى وجود نخواهد داشت كه آنها را تأييد كند تا اينكه
سرانجام سراسر جهانِ دانش و بينش مجبور خواهد شد كه فقط روشى را كه صحيح و رضايتبخش است قبول كند.پس از ظهور اين روش فلسفى، كليه پيشرفتها در شعبههاى مختلف دانش بشرى، به حكم ضرورت، اين روش را
تأييد و تقويت خواهند كرد و در غير اين صورت به هيچ وجه نخواهند توانست ثابت كنند كه پيشرفتهايى حاصل
شده است.اكنون اين پرسش به ميان مىآيد:آيا وحدت جهانناشى از اين حقيقت است كه جهان به راستى
آفرينندهاى دارد و آفرينندهآن فقط يكى است؟