مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 22
نمايش فراداده

در اوايل، او كتابهاى فلسفه و حكمت را در خانه تدريس مى‏كرد، ولى بعداً در اجتماعات و محافل گوناگون، وضع اجتماعى ملت را تجزيه و تحليل مى‏نمود و حقوق و وظايف دولت را تشريح مى‏كرد، تا اينكه سرانجام نيروى فكرى‏اش را در متن زندگى سياسى مردم به كار انداخت.

اين مرد همان مخلوقى است كه از دوران جوانى به كمك ‹‹ امير شير عليخان ›› در ‹‹ افغانستان ›› برخاست، و به هيچ عنوان و مقامى، جز مقام زعامت و رهبرى قانع نمى شد، و مى‏كوشيد تا دستش را روى سيمهاى حساس اداره و امور كشور بگذارد، آن هم سيمهايى پر از حرارت و اضطراب و انقلاب، و به هرحال بيم و هراسى به خود راه نمى‏داد، تا اينكه به منظورش نايل گردد.

حالا بايد پرسيد، سيّد جمال‏الدين در ‹‹ مصر ›› چه مى‏خواست؟

پاسخ اين پرسش اين است كه:

در ‹‹ تدريس مدرسه نظاميه ›› اراده‏اش توسعه عقول طلاب و گشودن آفاق تازه‏اى در جهان‏شناسى و تعليم حريت و باز كردن راه بحث و مجادله به روى آنها بود، تا اينكه طلاب شخصيتى تحصيل كنند، و آماده بحث و انتقاد و مستعد صدور حكم نهايى گردند. چه -مخالف وضع باشد و چه موافق! و چه با معروف و مألوف باشد و چه مخالف.

ولى در تدريس درسهاى عمومى، منظورش اين بود كه مردم را از بندگى حكام آزاد كند و مردم نيزمقام خود را در برابر حاكم و همچنين مقام حاكم را در مقابل خود، بفهمند، به‏طورى كه هر يك حدود خود را بداند و وظيفه‏اش را انجام دهد، به اين توضيح كه اگر حاكم از اين توضيح تجاوز كند، ملت با صراحت تمام و صداى بلند، بگويد: ‹‹نه››.

سيّد با چنين منظورى مى‏خواست آن‏گونه افكار عمومى آميخته با فرهنگى قوى و متين را به‏وجود آورد كه مردم امور داخلى و امور خارجى، هر دو را بفهمند و براى هر يك از حوادث بزرگى كه به وجود آمد، نظر و فكرى داشته باشند اقناع كنند.

تا اينكه اين رأى يا عقيده يا فكر عمومى را به مقامات بالا تحميل كند، تا با حقوق مردم بازى نكنند و مردم نيز بفهمند كه حق دارند به خوبى و خوشى زندگى كنند و هر فردى، بر درآمد و حاصل زحمتش مسلط باشد، و در موردى كه حكومت مى‏خواهد مالياتى بر او تحميل كند، متناسب با مصالح عمومى باشد، نه شهوات شخصى و بدين علت است كه هر فردى مى‏تواند بر چگونگى درآمد و هزينه كشور نظارت داشته باشد و اين عمل حق اوست.

در مورد سياست نيز سيّد مى‏خواست كه ملت بداند حق دارد در حكومت شركت كند و پس از آنكه چنين معنايى را درك كرد، از دولت بخواهد كه تا مجلس شورايى تشكيل گردد.

و تشكيل مجلس حقى است از حقوق ملت، نه اينكه مكرمت و مرحمت حكومت است كه نسبت به مردم ابراز شود!

و پس از آنكه ملت به چنين حقى پى برد، بهتر خواهد توانست حقوقش را حفظ كند و همان‏طور كه به حفظ و نگاهدارى حقوقش علاقه دارد، به منظور چنين حقوقى نيز علاقه‏مند شود، آن وقت هيچ قدرتى نخواهد توانست بر او تعدى كند، يا نسبت به او بى‏اعتنا باشد.

روزى ‹‹ خديو پاشا ›› او را به سراى ‹‹ عابدين ›› دعوت كرد و به او گفت:

‹‹ دوست دارم ملت مصر از همه خيرات و بركات برخوردار باشد و خوشوقت مى‏شوم ببينم ملتم به عاليترين درجات ترقّى و رستگارى نايل گرديده است و ليكن بدبختانه احساس مى‏كنم كه اكثر افراد ملت، عقب افتاده و نادان‏اند و براى اينگونه درسهايى كه شما بر آنها القا مى‏كنيد و مردم به هيجان مى‏آيند، صلاحيت ندارند، بلكه خود و كشور را با خطر هلاكت و نابودى روبرو مى‏سازند ››!

سيّد جمال‏الدين در پاسخ خديو گفت:

‹‹ آقاى امير!

اجازه خواهند داد با آزادى و اخلاص بگويم:

ملت مصر مانند ساير ملتهاست و در ميان هر ملتى افراد عقب افتاده و نادان وجود دارند، ولى اين طور نيست كه ملت از وجود افراد عالم و عاقل نيز بى‏بهره باشد.

مى‏خواهم بگويم به هر نظرى كه شما ملت مصر را ببينيد، ملت نيز به همان نظر به شما خواهند نگريست و اگر نصيحت مرا بپذيريد و از طريق شورا- هرچه زودتر مردم را در امور كشور دخالت دهيد تا مجلس قوانين وضع كند و اجراى آن به نام شما باشد، براى بقا و دوام حكومت خود شما ثابت‏تر و پايدارتر خواهد بود ››.