مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 33
نمايش فراداده

 حادثه دوم زندگى سيّد در پاريس، سياسى است، به اين معنى كه يك عده از رجال سياسى انگليس، پس از آنكه حمله روزنامه ‹‹ العروةالوثقى ›› و تهييج آن را به شكل تحريك افكار عمومى عليه انگلستان احساس كردند، در صدد برآمدند تا با هيئت تحريريه روزنامه تفاهم پيدا كنند!

بدين جهت به سيّد جمال‏الدين مراجعه كردند و او نيز نماينده‏اش شيخ محمد عبده را به ‹‹ لندن ›› فرستاد تا با يك عده از افرادى كه خيرخواه به نظر مى‏آمدند، گفتگو كند (از قبيل مستر بلنت)!

شيخ محمد عبده با بسيارى از رجال سياست انگليس در موضوع مصر مذاكراتى داشت. مقدارى از اين مذاكرات در روزنامه‏هاى انگليسى آن روز درج شده است و مرحوم سيّد فقط به نشر خلاصه مذاكرات بين شيخ محمد عبده و ‹‹ لورد هرتكنگتن ›› وزير جنگ انگليس، در شماره (14) العروةالوثقى اكتفا كرده است.

وزير جنگ گفت:

آيا مصريها راضى نيستند كه در كمال راحتى و امنيت!

تحت سلطه انگليس زندگى كنند؟

در صورتى كه حكومت انگليسها از حكومت تركها و كسانى كه بعد آمده‏اند، بهتر است به ويژه اينكه جهل در سراسر كشور مصر عموميت دارد و عموماً بين حاكم انگليسى و مصرى فرق نمى‏گذارند؟  خلاصه جواب مرحوم ‹‹ شيخ محمد عبده ›› چنين است كه گفت:

همان‏طور كه انگليسيها كشور خود را دوست مى‏دارند، مصريها نيز كشور خود را دوست دارند و از دوران ‹‹ محمدعلى پاشا ›› به بعد، علوم و معارف در مصر رواج پيدا كرده است و هر فردى به سهم خود از خواندن و نوشتن بهره‏اى دارد و هيچ قريه‏اى نيست كه روزنامه‏هايى در آنجا در دسترس مردم گذاشته نشده باشد و روزنامه‏ها دست به دست مى‏گردد.

نفرت از حكومت بيگانه فطرى بشر است، مضافاً به اينكه تعليمات اسلامى در اين زمينه آثار بيشترى در اذهان گذاشته است.

روزنامه عروةالوثقى همين مصاحبه را وسيله تهييج  قرار داد و احساسات را برانگيخت، ولى به هرحال اين مذاكرات راه تفاهم را باز نكرد و روزنامه همان روش سابق خود را ادامه مى‏داد، تا اينكه تعطيل شد.

روزنامه عروةالوثقى مُرد ولى اثر آن از بين نرفت، زيرا روح بسيارى از روشنفكران را در جهان شرق زنده كرد و آنها را از خواب بيدار نمود.

و سرنوشت ناميمونشان را، درحال ادامه استعمار، براى آنها روشن كرد و به همه آموخت كه چه بنويسند و چگونه سخنرانى كنند و شعور و احساسات مردم را در راه زنده نگاه داشتن ‹‹ مليت ›› كه بعداً ‹‹ استقلال ›› ناميده شد، برانگيخت، تا جايى كه اگر بگوييم اين جريان، اولين شراره‏اى بود كه در شرق براى تحريك حسّ نفرت از حكومت بيگانه برافروخته شد، دور نرفته‏ايم.

اين روزنامه درباره ‹‹ جامعه اسلامى ›› و روابط شرقى و مسأله مصرى و سودانى و هندى، مقاله نشر مى‏داد و همه اين معانى را با روح حماسى و تهييج مى‏نوشت و به همه مسائل در پرتو سياست بين الملل عمومى، مى‏نگريست و همه ملتها و اقوام را تحريك مى‏كرد و احساساتشان را برمى‏انگيخت و به همه دولتها ضرر و زيان استعمار مشرق زمين و اين گونه مسائل را، اعلام مى‏نمود.

آن روزها، نه حكومتهاى بيگانه و نه حكومتهاى محلى، و نه ملتها، هيچ يك تحت تأثير اين تبليغات قرار نمى‏گرفتند و فقط عده كمى از روشنفكران، در نواحى مختلف شرق تحت تأثير قرار مى‏گرفتند كه بعداً براى حركتهاى ملى و وطنى، اين تبليغات در حكم هسته‏هاى نخستين تلقى شدند.

به هرحال روزنامه تعطيل شد! و رشته ارتباط هيئت تحريريه با ملتهاى مسلمان جهان گسيخته گرديد. ‹‹ شيخ محمد عبده ›› و ‹‹ ميرزا باقر ›› به ‹‹ بيروت ›› رفتند. و سيّد جمال‏الدين به دعوت ‹‹ ناصرالدين شاه ›› به ‹‹ ايران ›› رفت، پس از ورود وى به ‹‹ تهران ›› مورد نوازش شاه و علما و امرا قرار گرفت، ولى طولى نكشيد كه حسادت در ذهن شاه راه يافت و به او بى‏اعتنايى كرد...