حادثه دوم زندگى سيّد در پاريس، سياسى است، به اين معنى كه يك عده از رجال سياسى انگليس، پس از آنكه حمله روزنامه ‹‹ العروةالوثقى ›› و تهييج آن را به شكل تحريك افكار عمومى عليه انگلستان احساس كردند، در صدد برآمدند تا با هيئت تحريريه روزنامه تفاهم پيدا كنند!
بدين جهت به سيّد جمالالدين مراجعه كردند و او نيز نمايندهاش شيخ محمد عبده را به ‹‹ لندن ›› فرستاد تا با يك عده از افرادى كه خيرخواه به نظر مىآمدند، گفتگو كند (از قبيل مستر بلنت)!
شيخ محمد عبده با بسيارى از رجال سياست انگليس در موضوع مصر مذاكراتى داشت. مقدارى از اين مذاكرات در روزنامههاى انگليسى آن روز درج شده است و مرحوم سيّد فقط به نشر خلاصه مذاكرات بين شيخ محمد عبده و ‹‹ لورد هرتكنگتن ›› وزير جنگ انگليس، در شماره (14) العروةالوثقى اكتفا كرده است.
وزير جنگ گفت:
آيا مصريها راضى نيستند كه در كمال راحتى و امنيت!
تحت سلطه انگليس زندگى كنند؟
در صورتى كه حكومت انگليسها از حكومت تركها و كسانى كه بعد آمدهاند، بهتر است به ويژه اينكه جهل در سراسر كشور مصر عموميت دارد و عموماً بين حاكم انگليسى و مصرى فرق نمىگذارند؟ خلاصه جواب مرحوم ‹‹ شيخ محمد عبده ›› چنين است كه گفت:
همانطور كه انگليسيها كشور خود را دوست مىدارند، مصريها نيز كشور خود را دوست دارند و از دوران ‹‹ محمدعلى پاشا ›› به بعد، علوم و معارف در مصر رواج پيدا كرده است و هر فردى به سهم خود از خواندن و نوشتن بهرهاى دارد و هيچ قريهاى نيست كه روزنامههايى در آنجا در دسترس مردم گذاشته نشده باشد و روزنامهها دست به دست مىگردد.
نفرت از حكومت بيگانه فطرى بشر است، مضافاً به اينكه تعليمات اسلامى در اين زمينه آثار بيشترى در اذهان گذاشته است.
روزنامه عروةالوثقى همين مصاحبه را وسيله تهييج قرار داد و احساسات را برانگيخت، ولى به هرحال اين مذاكرات راه تفاهم را باز نكرد و روزنامه همان روش سابق خود را ادامه مىداد، تا اينكه تعطيل شد.
روزنامه عروةالوثقى مُرد ولى اثر آن از بين نرفت، زيرا روح بسيارى از روشنفكران را در جهان شرق زنده كرد و آنها را از خواب بيدار نمود.
و سرنوشت ناميمونشان را، درحال ادامه استعمار، براى آنها روشن كرد و به همه آموخت كه چه بنويسند و چگونه سخنرانى كنند و شعور و احساسات مردم را در راه زنده نگاه داشتن ‹‹ مليت ›› كه بعداً ‹‹ استقلال ›› ناميده شد، برانگيخت، تا جايى كه اگر بگوييم اين جريان، اولين شرارهاى بود كه در شرق براى تحريك حسّ نفرت از حكومت بيگانه برافروخته شد، دور نرفتهايم.
اين روزنامه درباره ‹‹ جامعه اسلامى ›› و روابط شرقى و مسأله مصرى و سودانى و هندى، مقاله نشر مىداد و همه اين معانى را با روح حماسى و تهييج مىنوشت و به همه مسائل در پرتو سياست بين الملل عمومى، مىنگريست و همه ملتها و اقوام را تحريك مىكرد و احساساتشان را برمىانگيخت و به همه دولتها ضرر و زيان استعمار مشرق زمين و اين گونه مسائل را، اعلام مىنمود.
آن روزها، نه حكومتهاى بيگانه و نه حكومتهاى محلى، و نه ملتها، هيچ يك تحت تأثير اين تبليغات قرار نمىگرفتند و فقط عده كمى از روشنفكران، در نواحى مختلف شرق تحت تأثير قرار مىگرفتند كه بعداً براى حركتهاى ملى و وطنى، اين تبليغات در حكم هستههاى نخستين تلقى شدند.
به هرحال روزنامه تعطيل شد! و رشته ارتباط هيئت تحريريه با ملتهاى مسلمان جهان گسيخته گرديد. ‹‹ شيخ محمد عبده ›› و ‹‹ ميرزا باقر ›› به ‹‹ بيروت ›› رفتند. و سيّد جمالالدين به دعوت ‹‹ ناصرالدين شاه ›› به ‹‹ ايران ›› رفت، پس از ورود وى به ‹‹ تهران ›› مورد نوازش شاه و علما و امرا قرار گرفت، ولى طولى نكشيد كه حسادت در ذهن شاه راه يافت و به او بىاعتنايى كرد...