مفخر شرق

غلامرضا سعیدی؛ هادی خسروشاهی

نسخه متنی -صفحه : 238/ 57
نمايش فراداده

ضمناً مغتنم مى‏شمارم خاطره گرانمايه خطيب توانا آقاى سيّد صدرالدين بلاغى را به حكم (خير الكلام ماقل و دل) بازگو كنم كه فرمود: ‹‹ وجود سيّد جمال‏الدين بدون ترديد معجزه‏اى است از اسلام، آن هم در چنان دوران تاريكى از استبداد و استعمار! ››

نكته ديگرى كه زنده ساختن آن ضرورى مى‏دانم خاطره‏اى است كه راجع به سيّد بزرگ از آقاى احمد سعيدى معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش دارم كه چندى قبل گفت:

‹‹ در يكى از سالهاى اواخر جنگ دوم سفرى به مصر كردم و با همه اطلاع و مطالعه‏اى كه درباره سيّد بزرگ داشتم - تازه قدرشناس مقام رفيع وى گرديدم زيرا شبى در مجلس جشنى كه بسيارى از رجال علم و ادب و سياست مصر، در قاهره حضور داشتم، پس از آنكه به شخصيتهاى علمى و ادبى حاضر در آن مجمع معرفى شدم غرق افتخار و غرور ملى شدم از اينكه با نظر لطف و مكرمت خاصى به من نگريستند تا جايى كه به زبان آوردند كه ما هر چه داريم از ‹‹ جمال‏الدين شما ››

داريم زيرا قبل از آمدن اين مرد بزرگ به مصر معارف عالى ما عبارت بود از مقدارى ادبيات فرسوده و تكرار شده و موجود بودن يك نوع تصوف لطيف نزد رجال فرهنگى ما، ولى اقامت چندين ساله آن مرد بزرگ در مصر وضع معارف را عوض كرد و آنچه فعلاً داريم محصول فعّاليّتهاى فكرى اوست...

به هر حال به‏طورى كه در مقدمه اين بحث يادآورى كردم شخصاً با يك دنيا غرور مذهبى، مى‏توانم ادعا كنم كه استحكام پايه‏هاى عقيدتى خود را مولود افاضات اين مرد بزرگ مى‏دانم و آشنايى مختصر و ناچيزى كه با مكتب قرآن پيدا كرده‏ام، ناشى از تابش اشعه انديشه اين استاد بزرگ و پيشواى سترگ مى‏دانم و مى‏گويم كدام ‹‹ الفبا خوانده ››اى است كه او را مايه افتخار شرق نداند؟

و آنچه مى‏توان بر اين سوابق ذهنى بيفزايم خاطره ارزنده تابناكى است كه از مرحوم شيخ محمد عبده - شاگرد ممتاز سيّد بزرگ - دارم و آن اين است كه در جايى ديدم نوشته بود: ‹‹ بعد از ائمه و پيشوايان اصيل و بزرگ صدر اسلام، در ميان آن همه علما و انديشمندان و محققان و متفكران بزرگ درتاريخ اسلام، شخصيتى را به عظمت و جامعيت و تأثير در اجتماع شرق -  مانند سيّد جمال‏الدين - سراغ ندارم... ››

خدايش غرق رحمت فرمايد كه مقام استادش را اين گونه شناخته و ستوده است. با پايان دادن به اين بحث ارزنده، راجع به احياى ذكر اين پيشواى فداكار و بزرگ، براى تكميل مقال اميدوارم كه ترجمه خاطرات ‹‹ مخزومى پاشا ›› را كه خود يكى از شيفتگان سيّد بزرگ بوده و آن نيز درجلد چهارم ‹‹ فيض الخاطر ›› درج شده بر اين گفتار بيفزايم.(34)

34-  متأسفانه توفيق ترجمه خاطرات مخزومى پاشا، كه به طورمستقل و در300 صفحه به عربى چاپ شده است، نصيب استاد نشد و نسخه خطى موجود درنزد ما، در همين جا پايان مى‏يابد... امّا استاد سعيدى تقربياً در چهل سال پيش، خلاصه‏اى از چند خاطره مربوط به سيّد را فهرست‏وار ترجمه نموده و در پايان رساله ‹‹ دو نامه از سيّد جمال‏الدين اسدآبادى ›› كه آقاى دكتر شهيدى آنها را در آن تاريخ ترجمه و توسط انتشارات ‹‹ حافظ ›› منتشر ساخت، درج نموده است كه ما براى تكميل بحث استاد، آن بخش را نيز درپايان همين كتاب نقل مى‏كنيم.

يادآورى اين نكته بى‏مناسبت نيست كه بخش كوتاهى از خاطرات مخزومى - شايد يك پنجم اصل كتاب- توسط مرحوم مدرسى چهاردهى ترجمه و توسط انتشارات دين و دانش تبريز، در سال 1328، در تبريز چاپ شده است. (خسروشاهى)