از نامهاى كه دكتر مك تاگارد در سال 1920 به اقبال نوشته است مطلب تا حدى روشن مىشود، زيرا دكتر مك تاگارد در اين نامه به اقبال چنين مىنويسد:
ضمن تقديم اين نامه، مسرت زايدالوصف خودم را از مطالعه ‹‹ اسرار خودى ›› ابراز مىدارم و مىگويم، آيا در اين زمينه به اندازه زيادى فكرتان را تغيير ندادهايد؟ خوب به خاطر دارم آن روزهايى كه در موضوع فلسفه بايكديگر صحبت مىكرديم، فكر شما بيشتر متوجه همين بحث ‹‹ وحدت وجود ›› بود و نظر عرفانى شما نيز بر همين پايه استوار بود.
من به سهم خود به عقيده خودم پايبندم و عقيده دارم كه ‹‹ خودها ›› حقيقت نهايى هستند ولى درباره محتويات واقعى و محسنات آنها عقيده من همان است كه بوده، يعنى اين معنى را بايد در ابديت جستجو كرد نه در زمان؛ و همچنين اين معنى بيشتر در عشق ديده مىشود نه در عمل.
از اين نامه معلوم مىشود كه اقبال در سال 1908 كه دانشگاه كمبريج را ترك كرده، معتقد به عقيده تصوف و علاقهمند به معنى ‹‹ وحدت وجود ›› بوده است.
اشعار اقبال به نام ‹‹ اسرار خودى ›› كه درباره فلسفه ذات و ‹‹ خودى ›› بحث مىكند در همان سال 1915 منتشر شده است و بايستى در سال 1914 تنظيم شده باشد. اين جريان نشان مىدهد كه اقبال بايستى فلسفه ‹‹ خود ›› را كه سنگ اول بناى فلسفه كامل وى شناخته مىشود، در فواصل سالهاى 1908 و 1914 تكميل كرده باشد. از مراجعه به منظومه وى تحت عنوان شمع و شاعر كه به سال 1912 در زبان اردو نشر يافته است همين معنى استفاده مىشود، زيرا فلسفه ‹‹ خودى ›› را ضمن اين اشعار گنجانيده است.
بدين ترتيب مىتوان حكم كرد كه دوره تعارض و تصادم فكرى وى با انديشههاى گوناگون در بين سالهاى 1908 و 1912 صورت گرفته كه در نتيجه مكتب فلسفى خاص خودش را به عنوان ‹‹ فلسفه خودى ›› انتخاب يا ابتكار كرده است.
مطالعه كامل توسعه و تكامل فكر اقبال در اين دوره بسيار جالب خواهد بود و بديهى است قبل از آنكه مواد و منابع تحقيقى كه در دسترس است از بين برود، ارباب تحقيق بايد اين عمل را انجام دهند تا اين قسمت تاريك روشن شود.
اظهارات على بخش، مستخدم اقبال، حاكى از آن است كه روزى كه اقبال از شغل استادى دانشكده دولتى استعفا كرد گفت:
‹‹ على بخش! من براى ملت خودم پيامى و مأموريتى دارم و اگر در اين شغل بمانم، ابلاغ اين پيام امكانپذير نخواهد بود بدين جهت استعفا كردم و اميدوارم از اين به بعد به آرزوى خودم برسم. ››
اين مذاكره در سال 1911 به عمل آمده و محتمل است كه اقبال در همين موقع استعفا، دچار اين تصادم فكرى بوده و مطلب را حل كرده باشد. تنها راه جواب دادن به اين پرسش، همانا تحقيقات دقيق و شروح است و بس.
اقبال در عين حالى كه شعر مىسروده، نبوغ جامعالاطراف وى حكم مىكرد كه توجهش را به سياست نيز معطوف دارد. به همين مناسبت در سال 1927 دوستان وى وادارش كردند تا عضويت مجلس قانونگذارى پنجاب را بپذيرد. بدين مناسبت به عضويت مجلس شوراى ايالتى انتخاب شد و در همان سال در كمسيون ‹‹ سيمون ›› كه به منظور طرح نقشه اصلاحات سياسى براى شبهجزيره هند و پاكستان تشكيل شده بود، سوگند وفادارى ياد كرد و در سال 1930 به رياست جلسه سالانه حزب مسلم ليك انتخاب شد. اقبال كه در جلسه منعقده در شهر اللَّهآباد رياست جلسه را عهدهدار بود ضمن قرائت خطابهاش با كمال حزم و احتياط نقشه حل مشكلات سياسى شبهجزيره هند و پاكستان را طرح كرد.
در سالهاى 1931 و 1932 در كنفرانسهاى ‹‹ ميزگرد ›› كه به منظور طرح نقشههاى سياسى براى شبه جزيره هندوستان تشكيل مىشد شركت كرد. در سال1932 نيز به رياست جلسه سالانه حزب مسلم ليك انتخاب شد و خطابه پر معنى و تكان دهندهاى را ايراد كرد.
براى چندين سال رياست حزب مسلم ليك پنجاب نيز بر عهده او بود. تنها عاملى كه اقبال را براى شركت در سياست وادار كرده بود، همانا عشق او به آزادى بود. او عقيده داشت كه شخصيت بشر فقط در محيط آزاد مىتواند رشد كند. بدين سبب مىكوشيد تا حقوق اوليه بشرى براى همه ملتها و همه مردم جهان، بدون توجه به نژاد يا عقيده يا طبقه خاص، تأمين شود.
اقبال به نمايندگى مسلمانان هند به اتفاق مولوى شوكت على در اولين مؤتمر يا كنگره اسلامى فلسطين در شهر بيتالمقدس مركب از مرحوم كاشف الغطاء، مجتهد بزرگ نجف، آقاى سيّد ضياءالدين طباطبايى و امين الحسينى، مفتى فلسطين، و محمدعلى علويه پاشاى مصرى و ساير برگزيدگان كشورهاى اسلامى براى مدت يك ماه شركت كرد و رجال بزرگ اسلامى كه در آن كنگره حضور داشتند، نبوغ فكرى او را ستودند.
مرحوم علويه پاشا درباره جلوه شخصيت اقبال در كنفرانس اسلامى مزبور شرح مفصلى مرقوم داشته و روى يك قسمت از بيانات وى بحث مفصلى مىكند و مىگويد:
‹‹ اقبال در ضمن اولين خطابهاى كه ايراد كرد بصيرت و تعمق و افق وسيع ادراك و دريافت خودش را از احاطه به معارف اسلامى نشان داد و حديثى را از رسول اكرم(ص) نقل كرد كه تا آن تاريخ نشنيده بودم و آن حديث اين است كه فرمود اناحظكم بين الانبيا و انتم حظى بين الامم.(14) آنگاه ضمن تشريح اين معنى، با توجه به اين همه انحطاط و تأخر مسلمين، همه نمايندگان را سرافكنده و شرمنده ساخت. ››
14- يعنى در ميان پيغمبران من به سهم شما افتادم و در ميان ملل جهان شما مسلمانها به سهم من افتادهايد.