معارف و معاریف

مصطفی حسینی دشتی

نسخه متنی -صفحه : 2570/ 1520
نمايش فراداده

فورمولها و قوانين جاريه اى در اين جهان نيز طبقاصول معينى در مجارى خود كارساز مى باشند; ولذا چون بشر دريافت كه ضوابط معينه اى در اين جهان حكم فرما است به تدوين علوم مادّى تجربى پرداخت تا همان ضوابط را پى گيرى كرده نتيجه آنها را در اختيار عموم قرار دهد.

كارهاى اختيارى بشر نيز از اين كلّى مستثنى نبوده و قلم تقدير حدود و شرائط و لوازمى براى آن نوشته است، يك كار اختيارى آنگاه امكان پذير است كه شرائط و اسباب آن فراهم باشد، زيرا اختيار كردن عبارت است از بكار انداختن نيروى اختيار كه خداوند در نهاد بشر قرار داده است، بديهى است كه در صورتى وى مى تواند اِعْمال اختيار كند كه زنده باشد، متوجه و هشيار باشد، توان فيزيكى بكاراندازى ابزار اختيار داشته باشد، و دهها شرائط ديگر، و چنان كه مى دانيم همه اين مقدمات از حيطه قدرت و اختيار بشر خارج بوده وبه خواست خداوند و چنان كه او مقدر فرموده ميسّر خواهد بود.

چنان كه تأثير مادى و معنوى فعل اختيارى انسان در شئون حيات او، مانند خوردن دارو كه در بهبودى او مؤثر است، يا صله رحم كه در طول عمر او اثر دارد، يا صدقه دادن كه موجب افزايش روزى او مى شود نيز به همان اندازه گيرى خداوند بستگى دارد و از اختيار بشر خارج است.

حتى بسا در ارتباط كارها با يكديگر چنين مقدر شده باشد يك فعل اختيارى در ايجاد انگيزه براى فعل اختيارى ديگر مؤثر باشد، مثلا يكى كار خيرى انجام مى دهد و در نزد خداوند مقدر است كه اين كار موجب توفيق او به حج گردد، شرائط رفتن وى به مكه فراهم مى شود آنچنان كه وى را انگيزه اين سفر گردد و بدين سفر تصميم گيرد.

با اين مثال مى توان شبهه ذيل را پاسخ گفت: مرحوم طريحى در مجمع البحرين ذيل مادّه «قدر» مى گويد: در كتاب من لا يحضره الفقيه مرحوم صدوق آمده: «لما ساقنى القضاء الى بلاد الغربة و حصلنى القدر منها...» يعنى: (هنگامى كه قضاى الهى مرا به سرزمين غربت كشانيد و قَدَر خداوندى مرا به خاك بلخ رسانيد) بسا بر اين عبارت اعتراض شود كه از آن بوى جبر استشمام مى شود. آنگاه مرحوم طريحى به بيان پاسخى از اين اشكال مى پردازد، ولى با آن مثال كه بيان شد پاسخ اين شبهه بسيار روشن خواهد بود.

با اين توضيح معلوم شد كه تقدير هيچگونه تضادى با اختيار ندارد، زيرا جايگاه تقدير در كار اختيارى با جايگاه اختيار مغايرت دارد، اصتكاكى نيست تا تضاد پيش آيد، نقش تقدير در مقدمات كار و پيامدها و ارتباط آن با دگر كارها است، در صورتى كه اختيار تنها نقش جزء اخير علت حدوث كار را ايفاء مى كند.

«آيات مربوطه»

در قرآن كريم آيات بسيارى در مورد قدر و تقدير آمده كه ما به مقتضاى وضع اين كتاب به ذكر نمونه اى از آيات وارده در بخشهاى سه گانه: اشياء و افعال و امور اكتفاء مى كنيم:

1 ـ (والقمر قدّرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم); براى ماه منازلى مقرر داشتيم تا ـ چون آن منازل را طى كرد ـ به مانند چوب خوشه كهنه درخت به حالت نخست بازگردد (يس: 39). (والشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم); خورشيد در قرارگاه ويژه خويش در حركت است. اين اندازه گيرى از جانب خداوند بزرگ آگاه مقرر گشته است. (يس: 38) 2 ـ (الاّ امرأته قدّرنا انها لمن الغابرين); جز همسر او ـ لوط ـ كه طبق اندازه گيرى ما وى از بازماندگان بود (حجر: 60). توضيح اين كه اين زن با قوم لوط همكارى داشت، طبق تقدير و اندازه گيرى خداوند در مورد سرپيچى و عصيان كه استحقاق پيامد ناگوار است وى از عذاب نجات نيافت بلكه از بازماندگان وغضب شدگان گرديد.

3 ـ (فالتقى الماء على امر قد قدر); پس دو آب ـ آسمان و زمين ـ به يكديگر ملاقات نمودند طبق برنامه اى كه مقرر شده بود ـ كه آن هلاك قوم نوح بود ـ. (قمر: 12)

«روايات مربوطه»

دراين باره روايات نيز به حدّ تواتر آمده و اينك شمارى از آنها:يونس گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: اى يونس آيا مى دانى قدر چيست؟ گفتم: نه. فرمود: آن عبارت است از