سوراخ موش كه از آن درون خانه در آيد.
آنچه بريزد از درخت. ثوب قصيف: جامه كم عرض، مقابل عريض. هدير شتر، آوازى كه از شتر برآيد به هنگام شهوت لقاح. اميرالمؤمنين (ع) در وصف شدّت عذاب دوزخ: «لهبٌ ساطع و قصيفٌ هائِل»: شعله اى فروزان و صدائى هراس انگيز. (نهج: خطبه 109)
بريده شده. آنچه سبز بريده شود از كشت. علف جو و مانند آن كه سبز بريده شود براى چارپايان، و آن را از اين جهت قصيل گويند كه از سستى بزودى بريده مى شود كه گوئى بريده است.
در حديث است: «لا بأس ان تشترى الزرع و القصيل اخضر ثمّ تتركه ان شئت حتى يسنبل، ثمّ تحصده»: باكى نيست كه كشت و قصيل را در حال سبزيش بخرى و سپس اگر خواستى آن را باقى بدارى تا به خوشه نشيند و آنگاه آن را بدروى. (وسائل: 18/235)
پنبه ديرينه يا درخت كهنه آن.
دور. نام يكى از خطبه هاى اميرالمؤمنين على (ع).
جاى سنگريزه ناك. سنگريزه خرد، چنان كه قضيض سنگريزه از نوع درشت باشد. در حديث است: «يؤتى بالدنيا بقضّها و قضيضها» اى بكلّ ما فيها (نهايه ابن اثير). سفتن مرواريد را.
چنانكه از موارد مختلف استعمال آن در قرآن كريم استفاده مى شود به معنى يك سره كردن و به اتمام و انجام رساندن كارى و يا حكم قطعى و فرمان نهائى دادن درباره امرى تكوينى يا تشريعى است. (و اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون) (بقره: 117). (و قضى ربك الاّ تعبدوا الاّ اياه) (اسراء: 23). (فوكزه موسى فقضى عليه) (قصص: 15). (ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون) (جاثيه: 17) (يا ليتها كانت القاضيه). (حاقّه:27) و چون با «قدر» توام گردد به معنى انجام كار است پس از اندازه گيرى آن. مرحوم طريحى در مجمع البحرين گويد: اين دو متلازمانند و از يكديگر جدا نشوند زيرا قدر به منزله زيربنا و قضاء به منزله خود بنا مى باشد.
قضاء در تمام موارد قطعى و حتمى است خواه تكوينى و خواه تشريعى ولى در مورد تكوينيات كه قضاء و مقضى (فرمان و انجام كار) هر دو به دست خدا است هر دو قطعى و حتمى خواهد بود و در مورد تشريع (قانون گذارى) قضاء كه به خداوند مربوط است حتمى ولى مقضى (انجام كار) چون به اختيار مكلف محول شده غير حتمى است چنانكه در دو حديث ذيل ملاحظه مى فرمائيد: هنگامى كه اميرالمؤمنين (ع) عازم صفين بود پيرمردى پيش آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين (ع) به ما بفرما كه اين حركت ما به سمت شام آيا به قضاء و قدر خداوند است؟ فرمود: اى پيرمرد همه اين مسير را كه مى پيمائيد و هر پست و بلندى كه طى مى كنيد، تماما به قضاء و قدر الهى است. پيرمرد گفت: پس چگونه اين رنج و تعب را به حساب خدا محسوب داريم (با وجود اينكه اين امر به اراده خداوند است نه به خواست ما)؟! فرمود: تو گمان كردى كه اين كار به قضاء و قدر حتمى (تكوينى) خدا مى باشد؟! اگر چنين مى بود پاداش و كيفرى كه از جانب خداوند بر امر و نهى است باطل، و وعده وعيد ساقط وبى معنى مى بود و در آن صورت گنهكار را سرزنش و نكوكار را ستايش نمى شد كرد، اين سخن (كه كارهاى بشر به قضاء و قدر حتمى خداوند است و بشر از خود اختيارى ندارد) گفته بت پرستان و دشمنان خدا و قدريه اين امت است.
حمران بن اعين گويد: به امام باقر (ع) عرض كردم: چه مى فرمائيد درباره قيام على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسين (ع) كه اين بزرگواران بدين خدا قيام نمودند و عليه دشمنان خدا برخاستند ولى طواغيت زمان آنها را به قتل رسانده و بر آنها پيروز گشتند؟ فرمود: اى حمران خداوند تبارك و تعالى اين قيام را بر