مؤنث اقصى. دورترين. (اذ انتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى...): به ياد آريد زمانى را كه سپاه شما (مسلمانان) در وادى نزديك و آنها (دشمنانتان) در دورترين وادى قرار داشتند... (انفال: 42) اميرالمؤمنين (ع): «الا وبالتقوى تقطع حمة الخطايا، و باليقين تدرك الغاية القصوى»: اين را بدانيد كه با تقوى نيش گزنده گناهان قطع مى شود، و به وسيله يقين مى توان به والاترين هدف دست يافت. (نهج: خطبه 157)
قَصَّة
موى پيشانى. ج: قِصَص و قِصاص.
قِصَّة
حال. خبر. شأن. حديث. سرگذشت. ج: قِصَص و اَقاصِيص.
قصِىّ
دور. ج: اقصاء. (فحملته فانتبذت به مكاناً قصيّاً): پس مريم به آن پسر باردار گرديد، و بار حمل خود را به جائى دور برد. (مريم: 22)
قُصَىّ
لقب زيد بن كلاب يكى از اجداد پيغمبر اسلام است كه مكنى به ابو مغيره بوده و بدين سبب او را قصى (كودك دور افتاده) گفتند كه مادرش فاطمه بنت سعد پس از مرگ كلاب به كابين ربيعة بن حرام در آمد و او زيد كودك را به همراه مادرش به سرزمين شام برد و چون از وطن خويش دور افتاد و خردسال نيز بود او را قصى لقب دادند. و پس از چند سالى به اتفاق جمعى از قضاعه در موسم حج به مكه بازگشت و با حبى دختر جليل بن حَبْسيّه كه آن روز زعيم مكه بود ازدواج نمود و پس از مرگ جليل زعامت آنجا به وى منتقل شد و رفته رفته رياستش آنچنان اوج گرفت كه مردم آن ديار اوامر و دستوراتش را محترم مى شمردند و شئون اجتماعى و سياسى و حتى امر ازدواجشان را بى مشورت او انجام نمى دادند. وى خانه اى را در جوار مسجدالحرام بنا نهاد به نام دارالندوه كه مركز مشورتها و تصميمات بود و قريش پس از درگذشت او نيز آن را به اعتبارش نگه داشتند. از او دو قبيله منشعب گشت: عبدالدار و عبدالعزّى.
قَصِيب
شتر باز ايستاده از نوشيدن آب قبل از سيرى. مذكر و مؤنث در آن يكسان است.
قَصِيد
پاره اى از شعر كه نصف ابيات آن بر قافيه اى ملتزمه باشد نه نصف ديگر، و از سه بيت كمتر نباشد. شعر پاكيزه و جيّد. جِ قصيدة.
قَصِيدَة
يكى قصيد. شعرى كه شمار ابيات آن از هفت و گويند: از ده تجاوز نكند. ج: قصيد و قَصائِد.
قَصير
كوتاه. اميرالمؤمنين (ع): «ايها الناس! لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله، فان الناس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير و جوعها طويل»: اى مردم! در راه هدايت، از كمى رهروان وحشت مكنيد، كه اين مردم به كنار سفره اى گرد آمده اند كه سيرى آن كوتاه مدت و گرسنگيش دراز مدت خواهد بود. (نهج: خطبه 201) آن حضرت خطاب به دنيا: «يا دنيا، يا دنيا، اليك عنّى، ابى تعرّضتِ ام الىّ تشوّقتِ؟! لا حان حينك، هيهات! غرّى غيرى... فعيشك قصير و خطرك يسير و املك حقير»: اى دنيا اى دنيا! از من به كنار رو، خود را به من نشان ميدهى؟!يا دلباخته من شده اى؟! خدا آن روز را نرساند كه به من فرصت يابى، هيهات! ديگرى را بفريب كه مرا به تو نيازى نيست، ترا سه طلاق دادم كه دگر بازگشتى نباشد، زندگى تو كوتاه مدت، و موقعيت و ارزشت اندك، و آرزوئى كه درباره تو به سر بپرورانند بى مقدار است. (نهج: حكمت 77)
قَصيرة
مؤنث قصير. كوتاه. اميرالمؤمنين (ع): «من يُعطِ باليد القصيرة، يُعطَ باليد الطويلة»: كسى كه با دست كوتاه (بشرى) بدهد، به دست دراز (و ثروت بى حدّ خدائى) داده شود. (نهج: حكمت 232)