«زنان أنصار» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيد . رسول خدا حربه را از «حارث بن صمه» گرفت وپيش تاخت وچنان بر گردن وى نواخت كه از اسب خود بيفتاد وچندين بار در غلطيد . وهمين «أبى بن خلف» رسول خدا را در مكه مىديد ومىگفت : محمّد ! اسبى دارم كه هر روز علف فراوانش مىدهم تا بر او سوار شوم و تو را بكشم . رسول خدا مىگفت : ان شاء الله من تو را خواهم كشت . روز أحد كه «أبى» از دست رسول خدا زخم برداشت ونزد قريش بازگشت، گفت : به خدا قسم كه : محمّد مرا كشت .

گفتند : چرا دلت را باختهاى ! به خدا قسم كه از اين زخم مختصر تو را خطرى متوجه نيست. گفت : خودش در مكه به من گفته است كه من تو را مىكشم . به خدا سوگند اگر آب دهان بر من مىافكند مرا مىكشت . «أبى» در بازگشت قريش به مكه در منزل «سرف» درگذشت و «حسّان بن ثابت» در اين باره اشعارى گفته است كه ابن اسحاق آن را روايت مىكند .

«زنان أنصار»

«هند» دختر «عمرو بن حرام» كشتههاى خود شوهر ; «عمرو بن جموح» وبرادرش ; «عبدالله بن عمرو» (پدر جابر) وپسرش ; «خالد بن عمرو» را فراهم ساخت ، وبر شترى بار كرد تا به مدينه برد ودر آنجا به خاك بسپارد ، در اين ميان به زنانى رسيد كه براى تحقيق آن چه روى داده است رو به أحد مىرفتند ، از جمله : يكى از زنان رسول خدا به وى گفت : تو كه از أحد باز مىگردى بگو : چه خبر بود ؟ گفت : حال رسول خدا خوب است وديگر هر مصيبتى روى داده باشد ناچيز است ، خدا از مؤمنان ، كسانى را به شهادت سرافراز كرد وكافران را با دلى آكنده از خشم بى آن كه نتيجهاى بگيرند باز گرداند . أم المؤمنين گفت : اينان را كه بر شتر دارى كهاند ؟ گفت : برادرم وپسرم «خلاد» وشوهرم «عمرو بن جموح» . گفت : اينان را كجا مىبرى ؟ گفت : به مدينه ، تا آنجا به خاكشان بسپارم . رسول خدا بر زنى از طايفه «بنى دينار» كه شوهر وبرادر وپدرش به شهادت رسيده بودند عبور كرد ، چون خبر شهادت اينان را به وى دادند ، گفت : از رسول خدا چه خبر ؟ گفتند : حال رسول خدا خوب است . گفت : بگذاريد تا خود او را ببينم . چون رسول خدا را زنده وسالم ديد ، گفت : بعد از آن كه تو سالم ماندهاى ، هر مصيبتى كه روى داده باشد كوچك است .

«رسول خدا در مدينه»

نماز مغرب را رسول خدا در مدينه گزارد وگفت : ديگر تا فتح مكّة براى ما با مشركين چنين روزى پيش نخواهد آمد . ابن اسحاق مىنويسد كه : چون رسول خدا به خانهاش بازگشت شمشير خود را به دختر خود «فاطمه» داد وگفت: دختر جان ! اين شمشير را از خون شستشو ده ، به خدا قسم كه امروز با من راستى كرد . على بن أبى طالب نيز شمشير خود را به فاطمه داد وگفت : اين شمشير را نيز شستشو ده ، به خدا قسم كه اين شمشير امروز با من راستى كرد . رسول خدا گفت : اگر امروز به راستى از عهده جنگ برآمدى ، «سهل بن حنيف» و «أبو دجانه» نيز همراه تو در جنگ راستى كردند . ابن هشام روايت مىكند كه : روز اُحُد منادىيى ندا كرد : «لاسيف إلاّ ذوالفقار ، ولا فتى إلا على» . در همين غزوه بود كه رسول خدا به على گفت : «إنّ علياً منى ، وأنا منه» :همانا على از من است ومن از اويم . قصايد واشعارى را كه شعراى مسلمين ومشركين در باره اُحُد گفتهاند در سيرة النبى بنگريد . به گفته ابن اسحاق ، شصت آيه از سوره آل عمران در باره روز أحد ، نزول يافته است . (حبيب السير وتاريخ پيامبر اسلام)

/ 2570