«اهميت و اخلاق چنگيز» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چنگيز رسيدند جلال الدين با وجود آنكه مامورين مخصوصى براى فراهم آوردن كشتى به اطراف فرستاده بود آنقدر فرصت نيافت كه كشتى كافى براى عبور برسد فقط يك كشتى فراهم شد و آن را سلطان براى عبور دادن مادر و زنان حرم خود اختصاص داد ولى آن هم بر اثر تلاطم امواج شكست و عبور از رودخانه ميسر نگرديد .

چنگيزيان در كنار سند به اتباع جلال الدين رسيدند . سلطان جلادت و رشادت بسيار به خرج داد و قلب سپاه چنگيز را شكست اما چنگيزيان جناح راست لشكريان او را كه به سركردگى امين ملك بود از پاى درآوردند و پسر خردسال جلال الدين را كه هفت يا هشت سال بيش نداشت اسير گرفتند و به امر چنگيز كشتند . مادر و زن و جماعتى از زنان حرم سلطان از وى خواستند كه آنان را بكشند تا به دست مغولان به اسيرى نيفتند شاه دستور داد آنان را در سند غرق كردند . سرانجام جلال الدين با 700 تن از ياران خود مدتها جنگيد و چون ديد ديگر ياراى پايدارى ندارد با اسب بر لشكريان مقدم اردوى چنگيز تاخت و همين كه اندكى آنان را عقب راند خود را به آب سند زد و سلامت به خاك هند رسيد . سلطان جلال الدين از اين تاريخ اسبى را كه باعث نجات او شده بود بسيار عزيز مى داشت و او را تا سال فتح تفليس همراه داشت و از سوارى معاف كرده بود . چنگيز از بقيه لشكريان جلال الدين هر كسى را يافت كشت و از خاندان سلطان بر اطفال شيرخوار هم رحم نكرد .

دختران خوارزمشاه را به خدمت امراى مسلمان فرمانبردار مغول و همسرى ايشان واداشتند چنگيزيان در سال 618 شهر مرو را پس از پنج روز محاصره گشودند . و نيشابور را كه در رديف مرو و بلخ و هرات بود و يكى از چهار شهر بزرگ خراسان محسوب مى شد در دهم صفر 618 فتح كردند مردان را كشتند و زنان را به اسيرى بردند بعد از قتل عام نيشابور طوس را ويران كردند و شهر مشهد را به باد غارت دادند ... چنگيز در سال 619 بعد از فرار سلطان جلال الدين و كشتار وحشت انگيزى كه در سراسر ايران كرد براى فرو نشاندن شورشى كه در چين شمالى و تبت به ظهور رسيده بود به مغولستان برگشت . و در رمضان 624 در اثر بيمارى كه از بدى آب و هواى كنار سند گريبانش را گرفته بود در 72 سالگى مرد و جهانى را از وحشت و اضطراب رهايى بخشيد . (تاريخ مغول تأليف عباس اقبال :

70 ـ 15)

«اهميت و اخلاق چنگيز»

چنگيزخان مردى كاردان و لايق بود ، پايدار و خونسرد بود و از غرور و نخوت پرهيز داشت ، «در عدل چنان بود كه در تمام لشكرگاه هيچ كس را امكان آن نبود كه تازيانه افتاده از راه برگرفتى جز مالك آن را و دروغ و دزدى در ميان لشكر او خود كس نشان ندادى و هر عورت كه در تمام خراسان و زمين عجم بگرفتندى اگر او را شوهر بودى هيچ آفريده بدو تعلق نكردى و اگر كافرى را بر عورتى نظر بودى كه شوهر داشتى شوهر آن عورت را بكشتى آنگاه بدو تعلق كردى . و دروغ امكان نبودى كه هيچ كس بگويد و اين معنى روشن است» . (طبقات ناصرى : 374 و 375)

چُوپان

كسى كه نگهبان گوسفندان است ، نامهاى ديگرش گله بان و شبان است ، بعربى راعى گويند . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : خداوند هيچ پيغمبرى را برسالت مبعوث ننمود جز اينكه از پيش وى را بچوپانى حيوانات واداشت تا از اين راه درس چوپانى انسانها را بياموزد . (بحار:11/64) عمار ياسر گويد : من پيش از بعثت گوسفند ميچراندم . محمد (ص) نيز در آن اوان چوپان بود و گله گوسفندى ميچراند . روزى به وى گفتم :موافقى فردا گوسفندانمان را به «فخ» ببريم كه آنجا علفزار خوبى است ؟ گفت : آرى . روز بعد او پيش از من به آنجا رفته بود ولى چون رسيدم ديدم گوسفندان خود را كنار علفزار نگهداشته و نميگذارد وارد علفزار شوند . گفتم : چرا مانع گوسفندان ميشوى كه بچراگاه روند ؟ گفت : آخر من و تو قرار گذاشته بوديم با هم به اينجا آئيم نخواستم بى تو وارد وعده گاه شوم . (بحار:16/224) از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود : در دورانى كه پيش از نبوتم چوپانى ميكردم و شتران و گوسفندانى را ميچراندم گاه ميشد كه ميديدم حيوانات بى سببى جهش و پرش ميكردند و بهر سو مينگريستم حيوان درنده اى را نميديدم ، تعجب ميكردم و نزد خود مى گفتم اين به چه علتى است ؟! تا گاهى كه جبرئيل بر من نازل شد داستان را به وى گفتم ، وى گفت : هنگامى كه كافر را در قبرش ضربتى زنند هر شنونده اى جز جن و انس از آن صدا بوحشت در آيند ... (بحار: 6/226)

/ 2570