مستحقين خمس - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خمس در سه مورد اخير از مختصات مذهب شيعه است.

مستحقين خمس

شافعيه و حنبليه خمس غنيمت را به پنج بخش تقسيم كنند: يك سهم را از آن رسول(ص) گيرند و مصرف آن را مصالح مسلمين مقرر دارند، و يك سهم را به ذوى القربى دهند كه عبارت باشند از كسانى كه از سوى پدر به هاشم بن عبد مناف منسوبند، خواه غنى باشند و خواه فقير; و سه سهم ديگر آن را به ايتام و مساكين و راهگذاران انفاق كنند خواه از بنى هاشم يا غير آنها.

حنفيه گويند: سهم رسول (ص) به مرگ او ساقط شود، و اما ذوى القربى با ديگران برابرند، و بجهت فقر به آنها داده ميشود نه بجهت قرابتشان به پيغمبر (ص).

مالكيه ميگويند: امر خمس به امام مسلمين مربوط است در هر مورد كه صلاح بيند ميتواند هزينه كند.

و اما اماميه ميگويند: سهم خدا و سهم رسول (ص) و سهم ذى القربى (يعنى نيمى از خمس) امرش به امام يا نائب او محول است كه در هر مورد كه مصلحت بداند مصرف كند. و سه سهم ديگر (يعنى نيم ديگر آن) بايستى به ايتام و مساكين و مسافران درمانده بنى هاشم داد، و جز به آنها بكسى نتوان داد. (الفقه على المذاهب الخمسة) و اينك برخى روايات مربوط به خمس:عبدالرحمن بن ابى ليلى گويد: از على(ع) پرسيدم: آيا روش ابوبكر و عمر درباره سهم شما (بنى هاشم) از خمس چگونه بوده؟ وى گفت: اما ابوبكر در عهد خلافتش خمسى نبود و آنچه كه بود پرداخت، و اما عمر هر بار خمسى بدستش ميرسيد سهم ما را ميداد تا اينكه خمس شوش جندى شاپور آوردند من در آنحال بنزد او بودم رو به من كرد و گفت: اين سهم شما است از خمس، و بيت المال بجهت اينكه خمس بشما اختصاص دارد تهى گشته و امورش مختل شده و اكنون مسلمانان سخت در مضيقه اند، اگر موافق باشيد عجالة از حقتان صرف نظر كنيد كه آن را واريز بيت المال كنم و چون مالى فراهم شود بشما بپردازم. من گفتم: چنين باشد. عباس برجست و گفت: ترا چه رسد كه ما را از حقمان محروم سازى؟! من به وى گفتم: اى ابا الفضل ما به ترحم بر مسلمانان از ديگران سزاوارتريم. به هر حال عمر آن را جزء بيت المال نمود و پيش از آنكه بتواند اين دَين را بپردازد چشم از اين جهان ببست، و بخدا قسم آن را نپرداخت; و در خلافت عثمان نيز بدان دست نيافتيم. عبدالرحمن گويد:على همچنان به حديث خمس ادامه داد تا اينكه گفت: خداوند صدقه را بر پيغمبرش حرام كرده بود لذا سهمى از خمس به وى اختصاص داد و بر اهل بيتش نيز صدقه حرام كرده بود بدين سبب بخشى از خمس بعوض صدقه به آنها داد. (كنز العمال: 4 / 519) شافعى از ابوحنيفه و او به اسناد خود از عبدالله بن ابى ليلى نقل كند كه در عهد خلافت عمر مال فراوانى از فارس و شوش و اهواز آوردند، عمر گفت: اى بنى هاشم! حق خود را از غنايم بما وام دهيد كه بعداً بشما مسترد داريم. على (ع) قبول كرد و ابن عباس گفت: ميترسم براى هميشه حقمان از دستمان برود. و چنان شد كه او گفت، عمر از دنيا رفت و دينش را ادا ننمود.

از على (ع) راجع به خمس سؤال شد فرمود: «خمس حق ما است ولى آن را از ما دريغ داشتند و ما صبر كرديم».

عمر بن عبد العزيز خمس را به امام باقر(ع) بازگرداند و مأمون نيز چنين كرد. (بحار:27 / 210) در سال 170 هجرى هارون الرشيد عباسى فرمان داد سهم ذوى القربى را از خمس ميان بنى هاشم بالسويه توزيع نمودند. (طبرى: 5 / 444) از امام كاظم (ع) روايت است كه فرمود: روزى هارون به من گفت: شما ميگوئيد: خمس حق ما ميباشد؟ گفتم: آرى.

گفت: اين (يك پنجم همه اموال) كه زياد است؟! گفتم: «آنكه خمس را بما داد مى دانسته براى ما زياد نيست».

(بحار:48/158) على بن ابراهيم از پدرش نقل كند كه گفت: بخدمت امام جواد (ع) بودم ناگهان صالح بن محمد بن سهل همدانى كه يكى از وكلاى آن حضرت بود وارد شد، عرض كرد: فدايت گردم مبلغ ده هزار درهم بابت خمس نزد من بوده آن را بمصرف رسانده ام مرا از آن بِحِلّ فرما. حضرت فرمود: تو بِحِلّى. و چون صالح بيرون شد فرمود: مالى از اموال آل محمد و فقرا و مساكين و راهگذاران اين طايفه بدست يكى ميرسد و آن را به مصرف خويش مى

/ 2570