«ادامه داستان» - معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در اين ميدان، زمينه را براى دستيابى بهدف خويش تا حدى مساعد ديدند ، به وى ملحق شدند و بدستيارى مروان و ديگر سران بيت اموى ستاد قيام عليه على (ع) را تشكيل دادند . اما عايشه ـ كه زنى سياستمدار بود ـ بر اين انديشه شد كه ام سلمه ، ديگر همسر پيغمبر(ص) ـ كه زنى خوش نام بود و در آن ايام بمكه اقامت داشت ـ با خود همدست كند و يا لااقل نظر وى را با خود مساعد سازد ، بنزد وى رفت و تصميم خويش را با او در ميان نهاد و گفت : پسر عمم (يعنى طلحه) و شوهر خواهرم (يعنى زبير) بمن خبر دادند كه عثمان مظلوم كشته شتر مردم از بيعت با على خشنود نميباشند، و جمعى در بصره از اين بيعت سر باز زدهاند ، لذا ما مصمم شديم كه بدان ديار رفته آنجا را مقرّ خويش سازيم و در آنجا اوضاع مسلمين را سر و سامانى بخشيم ، اگر صلاح بدانيد دست يارى بما ده ، باشد كه از اين رهگذر ، امت محمد (ص) را خدمتى كرده باشيم . ام سلمه گفت : تا جائى كه من ميدانم هرگز پايه دين بدست زنان استوار نگشته و كار دين بوسيله اين طايفه بسامان نرسيده است ، زنان را آن شايسته و بايسته كه در خانه خويش نشينند و در از نامحرمان بروى خود ببندند و پرده عصمت خويش را آويخته نگه دارند ، اى عايشه ! اگر رسول خدا در آن جهان از تو باز خواست كند و بتو بگويد : چرا حجابى را كه من بر تو زدم هتك نمودى و پرده حرمت مرا بدريدى و امر خداى را كه فرموده بود :(و قرن فى بيوتكنّ) مخالفت ورزيدى چه پاسخ خواهى داد ؟ سخنان ام سلمه در عايشه اثر نهاد و وى را از تصميمش منصرف ساخت ، و منادى خويش را گفت ندا دهد كه : ام المؤمنين از سفر به بصره پشيمان گشته و در همينجا ميماند ، شما مردم نيز بار سفر خويش بنهيد و بكار خود باشيد . اما ديرى نشد كه طلحه و زبير نظر وى را برگردانيده مجددا او را بعزم سفر و تجديد عزيمت وادار نمودند و از نو اعلان كوچ عموم دادند .
اما انتخاب بصره جهت پايگاه و مقر حكمرانى عايشه ، نتيجه مشورتى بود ميان طلحه و زبير و مروان و ديگر سردمداران قوم ، بدين دليل كه شام را معاويه نگهدارى ميكند و در كوفه على(ع) طرفدار بسيار دارد ولى در بصره عدّه فروانى دوست دار عثمان و طرفدار طلحه ميباشند . شايان ذكر است كه على (ع) ضمن خطبهاى چهره اين حركت را بدين گونه ترسيم ميكند : «فخرجوا يجرّون حرمة رسول الله ـ صلى الله عليه و آله ـ كما تُجَرُّ الأمَة عند شرائها ، متوجّهين بها الى البصرة ، فحبسا نسائهما فى بيوتهما و ابرزا حبيس رسول الله (ص) لهما و لغيرهما ... » طلحه و زبير و پيروانشان از مدينه بسوى مكه رهسپار گشتند و همسر رسول خدا را همچون كنيزى كه براى فروش ميبرند بدنبال خود كشاندند ، در حالى كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند ، پرده نشين حرم پيامبر را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند (و آنها كسانى را به نبرد با من خواندند كه) همه آنها در برابر من به اطاعت گردن نهاده بودند و بدون اكراه و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند (آنها پس از ورود به بصره) بفرماندار من در آنجا و خزانه داران بيت المال مسلمانان و بمردم بصره حمله بردند ، گروهى از آنها را شكنجه و گروهى را با حيله بقتل رسانيدند . بخدا سوگند اگر جز بيك نفر دست نمييافتند و او را عمدا ميكشتند قتل همه آنها براى من حلال ميبود، زيرا آنها آن صحنه را حاضر و ناظر بودند و در عين حال انكار نكرده از او نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند ، چه رسد به اين كه آنها گروهى از مسلمانان را باندازه عده خود كه هنگام ورود به بصره با آنها بودند بقتل رسانيدند ! (نهج : خطبه 172) «ادامه داستان»
به هر حال عايشه با سپاهى قريب سه هزار نفر عازم بصره گشت ، در اين اوان ، يعلى بن مُنية كه عامل عثمان در يمن بود با مالى فروان كه گويند : مبلغ چهار صد هزار دينار طلا بود وارد مكه شد و طلحه و زبير اين مال جهت ساز و برگ سفر ، توشه خويش ساختند و بدين وضع رهسپار بصره شدند . در بين راه اولين وقت نماز كه فرا رسيد مروان حكم اذان گفت و سپس به نزد طلحه و زبير رفت و گفت : بايد به كداميك شما به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرد كه وى امام جماعت نيز باشد ؟ عبدالله بن زبير پيش آمد و گفت : پدرم زبير امير است . محمد بن طلحه گفت : خير ، پدرم طلحه . عايشه كس به نزد مروان فرستاد كه تو مىخواهى ميان ما اختلاف افكنى ؟! خواهرزادهام عبدالله بن زبير را به امامت برگزين تا بعداً چه شود . معاذ بن عبيد چون اين صحنه را بديد گفت : به خدا سوگند اگر ما در اين نهضتمان پيروز شويم خودمان بر سر رياست به جان يكديگر بيفتيم كه پيدا است طلحه و زبير زير بار يكدگر نخواهند رفت . و چون به منزل ذاتعرق رسيدند سعيد بن عاص