«ادامه داستان» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين ميدان، زمينه را براى دستيابى بهدف خويش تا حدى مساعد ديدند ، به وى ملحق شدند و بدستيارى مروان و ديگر سران بيت اموى ستاد قيام عليه على (ع) را تشكيل دادند . اما عايشه ـ كه زنى سياستمدار بود ـ بر اين انديشه شد كه ام سلمه ، ديگر همسر پيغمبر(ص) ـ كه زنى خوش نام بود و در آن ايام بمكه اقامت داشت ـ با خود همدست كند و يا لااقل نظر وى را با خود مساعد سازد ، بنزد وى رفت و تصميم خويش را با او در ميان نهاد و گفت : پسر عمم (يعنى طلحه) و شوهر خواهرم (يعنى زبير) بمن خبر دادند كه عثمان مظلوم كشته شتر مردم از بيعت با على خشنود نميباشند، و جمعى در بصره از اين بيعت سر باز زدهاند ، لذا ما مصمم شديم كه بدان ديار رفته آنجا را مقرّ خويش سازيم و در آنجا اوضاع مسلمين را سر و سامانى بخشيم ، اگر صلاح بدانيد دست يارى بما ده ، باشد كه از اين رهگذر ، امت محمد (ص) را خدمتى كرده باشيم . ام سلمه گفت : تا جائى كه من ميدانم هرگز پايه دين بدست زنان استوار نگشته و كار دين بوسيله اين طايفه بسامان نرسيده است ، زنان را آن شايسته و بايسته كه در خانه خويش نشينند و در از نامحرمان بروى خود ببندند و پرده عصمت خويش را آويخته نگه دارند ، اى عايشه ! اگر رسول خدا در آن جهان از تو باز خواست كند و بتو بگويد : چرا حجابى را كه من بر تو زدم هتك نمودى و پرده حرمت مرا بدريدى و امر خداى را كه فرموده بود :(و قرن فى بيوتكنّ) مخالفت ورزيدى چه پاسخ خواهى داد ؟ سخنان ام سلمه در عايشه اثر نهاد و وى را از تصميمش منصرف ساخت ، و منادى خويش را گفت ندا دهد كه : ام المؤمنين از سفر به بصره پشيمان گشته و در همينجا ميماند ، شما مردم نيز بار سفر خويش بنهيد و بكار خود باشيد . اما ديرى نشد كه طلحه و زبير نظر وى را برگردانيده مجددا او را بعزم سفر و تجديد عزيمت وادار نمودند و از نو اعلان كوچ عموم دادند .

اما انتخاب بصره جهت پايگاه و مقر حكمرانى عايشه ، نتيجه مشورتى بود ميان طلحه و زبير و مروان و ديگر سردمداران قوم ، بدين دليل كه شام را معاويه نگهدارى ميكند و در كوفه على(ع) طرفدار بسيار دارد ولى در بصره عدّه فروانى دوست دار عثمان و طرفدار طلحه ميباشند . شايان ذكر است كه على (ع) ضمن خطبهاى چهره اين حركت را بدين گونه ترسيم ميكند : «فخرجوا يجرّون حرمة رسول الله ـ صلى الله عليه و آله ـ كما تُجَرُّ الأمَة عند شرائها ، متوجّهين بها الى البصرة ، فحبسا نسائهما فى بيوتهما و ابرزا حبيس رسول الله (ص) لهما و لغيرهما ... » طلحه و زبير و پيروانشان از مدينه بسوى مكه رهسپار گشتند و همسر رسول خدا را همچون كنيزى كه براى فروش ميبرند بدنبال خود كشاندند ، در حالى كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند ، پرده نشين حرم پيامبر را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند (و آنها كسانى را به نبرد با من خواندند كه) همه آنها در برابر من به اطاعت گردن نهاده بودند و بدون اكراه و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند (آنها پس از ورود به بصره) بفرماندار من در آنجا و خزانه داران بيت المال مسلمانان و بمردم بصره حمله بردند ، گروهى از آنها را شكنجه و گروهى را با حيله بقتل رسانيدند . بخدا سوگند اگر جز بيك نفر دست نمييافتند و او را عمدا ميكشتند قتل همه آنها براى من حلال ميبود، زيرا آنها آن صحنه را حاضر و ناظر بودند و در عين حال انكار نكرده از او نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند ، چه رسد به اين كه آنها گروهى از مسلمانان را باندازه عده خود كه هنگام ورود به بصره با آنها بودند بقتل رسانيدند ! (نهج : خطبه 172)

«ادامه داستان»

به هر حال عايشه با سپاهى قريب سه هزار نفر عازم بصره گشت ، در اين اوان ، يعلى بن مُنية كه عامل عثمان در يمن بود با مالى فروان كه گويند : مبلغ چهار صد هزار دينار طلا بود وارد مكه شد و طلحه و زبير اين مال جهت ساز و برگ سفر ، توشه خويش ساختند و بدين وضع رهسپار بصره شدند . در بين راه اولين وقت نماز كه فرا رسيد مروان حكم اذان گفت و سپس به نزد طلحه و زبير رفت و گفت : بايد به كداميك شما به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرد كه وى امام جماعت نيز باشد ؟ عبدالله بن زبير پيش آمد و گفت : پدرم زبير امير است . محمد بن طلحه گفت : خير ، پدرم طلحه . عايشه كس به نزد مروان فرستاد كه تو مىخواهى ميان ما اختلاف افكنى ؟! خواهرزادهام عبدالله بن زبير را به امامت برگزين تا بعداً چه شود . معاذ بن عبيد چون اين صحنه را بديد گفت : به خدا سوگند اگر ما در اين نهضتمان پيروز شويم خودمان بر سر رياست به جان يكديگر بيفتيم كه پيدا است طلحه و زبير زير بار يكدگر نخواهند رفت . و چون به منزل ذاتعرق رسيدند سعيد بن عاص

/ 2570