«فلسفه در اسلام بر چه مبنائى قرار گرفت؟» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اصل موضوع برگردانيم.

اشارت كرديم كه هر يك از دو مذهب بزرگ كلامى يعنى معتزلى و اشعرى به فرقه هاى كوچكترى منشعب شدند و البته بسيارى از اين فرق بر اساس اعتزال بوجود آمده اند، از جمله اين فرقه ها عبارتند از:

1 ـ قدريه: بعضى گفته اند كه اينان را از اين جهت قدريه نامند كه معتقد به قضا و قدرند و گويند هر كس مقدرات خود را خود معين مى كند نه خدا.

2 ـ نظاميه: پيروان نظام نيشابورى معتزلى.

3 ـ ثماميه: پيروان ثمامة بن اشرس اند (213 هـ).

4 ـ معمريه: پيروان معمر بن عباد السلمى (220 هـ).

5 ـ بشريه: پيروان بشر بن المعتمر (326 هـ).

6 ـ هشاميه: پيروان هشام بن عمرو الفوطى (226 هـ) امامى مذهب.

7 ـ مرداريه: پيروان ابوموسى عيسى بن صبيح مردار كوفى.

8 ـ جعفريه: پيروان جعفر بن مبشر ثقفى (243 هـ).

9 ـ اسواريه: پيروان ابوعلى اسوارى (240 هـ).

10 ـ اسكافيه: پيروان محمد بن عبدالله اسكافى (240 هـ).

11 ـ جاحظيه: پيروان جاحظ بصرى (255 هـ).

12 ـ خياطيه: پيروان ابوالحسين خياط (300 هـ).

13 ـ جبائيه: پيروان محمد بن عبدالوهاب جبائى (230 هـ).

14 ـ حائطيه: احمد بن حائط (232 هـ).

15 ـ كعبيه: پيروان عبدالله بن محمود كعبى (316 هـ).

16 ـ حماريه: نامعلوم و مذهب خاصى ندارند.

گويند فرقه هاى معتزلى در حدود 22 فرقه اند كه هر يك در بناى كلام اسلامى بر اساس اعتزال سهمى داشته اند.

مثلا واصل بن عطا پنج اصل را وضع كرد كه بطور اختصار اشاره شد و شايد شرح آن بعدها بيايد.

ديگر ابوهذيل علاف ( 135 ـ 226 هـ) از معتزليان بصره است كه يكى از افراد بسيار مؤثر در دستگاه فلسفى معتزله مى باشد وى در بسيارى از مسائل مانند جوهر و عرض اظهار نظر كرده است. او گويد: «اعراض ممكن است قائم به اجسام نباشد و خود مستقل بالذات باشند».

ابوهذيل جزء لا يتجزّى را پذيرفته است و عقيده يونانيان را عيناً تأييد كرده است.

در باب حركت و سكون عقايد خاصى دارد، او گويد اجسام در حال خلق نه ساكنند و نه متحرك، علم خدا متناهى است.

او برخلاف نظام قائل به طفره است و آن را ممكن مى داند و نيز گويد: عمل خلق متدرجاً انجام شده است نه آنطور كه نظام گويد: كه دفعة واحدة جهان پديد آمده است.

معمريه نيز از كسانى هستند كه در تطبيق عقل با نقل اثر كامل داشته اند در باب خلقت انسان، اجسام، اعراض و صفات ازلى حق و معجزات سخن گفته اند.

بشريه علاوه بر مباحث فوق در باب توبه و ولايت نيز سخن گفته اند.

در اين بين هشاميه نيز در مسائل عقلى كلامى مكتب خاصى بوجود آوردند و مى توان گفت نظام خاصى به انطباق مسائل عقلى با نقل داده اند.

ابوالحسن اشعرى و پيروانش با آنكه در مقام ضديت با فلسفه و فلاسفه و معتزله برآمدند مع ذلك خود مسلح به سلاح فلسفه شدند و در باب جدل و مناظره استاد بودند و بنابر اين خود آنان خواسته و يا ناخواسته مردم را به اصول فلسفه آشنا كردند و به منظور نقض بر فلسفه، فلسفه آموزى مى كردند.

«فلسفه در اسلام بر چه مبنائى قرار گرفت؟»

چنانكه اشارت رفت بناى فلسفه و بلكه ساير علوم يونانى در جهان اسلام بر مسائل كلامى و مذهبى گذارده

/ 2570