بال جنبانيدن مرغ . ميل كردن: (و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكّل على الله ...) ; و اگر دشمنان بصلح و مسالمت تمايل داشتند تو نيز مايل بصلح باش و بر خدا توكل كن ... (انفال : 61)
جِنحَة
اثم ، گناه . و اين لغتى است عاميانه و در هيچيك از لغتنامههاى معتبر نيست . (محيط المحيط)
جُند
لشكر . ج : جنود و اجناد . (و ما انزلنا على قومه من بعده من جند من السماء و ما كنا منزلين) (يس : 28) . (و انّ جندنا لهم الغالبون) . (صافات:173) اميرالمؤمنين (ع) : «احذر الغضب فانه جند عظيم من جنود ابليس» .(نهج:نامه 69)
جُند
معرب گند ، خصيه ، خايه .
جُندَب
بن جنادة بن عبيد غفارى مكنى به ابوذر ، از بزرگان صحابه پيغمبر اسلام (ص) ، پنجمين كسى كه اسلام آورد ، در صدق و راستى به وى مثل زنند . به «ابوذر» رجوع شود .
جُندَب
بن حجير كندى خولانى از وجوه شيعه كوفه و از ياران اميرالمؤمنين(ع) بود . وى هنگام ورود امام حسين (ع) به عراق در مسير راه پيش از رسيدن به كربلا به حضرت پيوست و روز عاشورا در ركاب امام به شهادت رسيد .(ابصارالعين)
جَندَل
سنگ كه برداشتن توانند . سنگ بزرگ .
جُندى
منسوب بجند ، لشكرى ، سرباز.
جَنَس
منجمد شدن آب و جز آن .
جِنس
بخشى از اشيائى ، مانند جنس گندم از حبوبات و جنس شتر از بهائم . در اصطلاح ادب : ماهيت صرف نظر از افراد . و نزد منطقيين : آن كلى كه كليهائى را شامل گردد ، و بتعبير ديگر : آن كلى كه بر افراد كثير و مختلف الحقيقة در جواب ماهو حمل شود .
«خوش جنسى»
در تداول : پاك طينتى ، سلامت نفس ، متصف بودن بصفت خيرخواهى عموم . ضد بد جنسى و بدخواهى و آزار مردمان طلبى . امام صادق (ع) : مؤمن خوگير و خوش جنس و از طينت ما اهلبيت است . (بحار:67/77) از امام سجاد (ع)