اميرالمؤمنين (ع) فرمود: همواره در جستجوى قدر و منزلت بودم و آن را جز در سايه دانش نيافتم پس دانش بياموزيد تا در دنيا و آخرت قدر و منزلت يابيد. (بحار: 69/399) به «قدر» نيز رجوع شود.
قُدرَة
قدرت. توانائى. توانستن. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هنگام از دست رفتن قدرت دوست و دشمن شناخته گردد.و فرمود: چون كسى به حد اعلاى قدرت رسيد صفت عفو و گذشتش از اشخاص بروز كند. و فرمود: قدرتمندى كه داد مظلوم از ظالم نستاند خداوند قدرت از او بستاند. (غررالحكم) امام صادق (ع) فرمود: خداوند تكليفى بر بندگان ننهاده جز اينكه در قدرتشان بوده; اينكه در شبانه روز پنج نماز و در دويست درهم پنج درهم (زكواة) و در سال يك ماه روزه و در تمام عمر يك حج واجب كرده از حد قدرتشان كمتر بوده آنان بيش از آن نيز بتوانند. (بحار: 5/41) اميرالمؤمنين (ع): «اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه» (نهج: حكمت 11). «اذا كثرت المقدرة قلت الشهوة» (نهج: حكمت 245). فى كتابه الى بعض ولاته: «اكظم الغيظ و تجاوز عند المقدرة». (نهج:نامه 69)
«قدرت خداوند»
آيات قرآن و روايات معصومين در اين باره فراوان و متواتر است، از جمله: (ان الله على كل شىء قدير) كه چندين بار در قرآن كريم تكرار شده است، مرحوم طبرسى ذيل اين جمله از سوره بقرة آيه:20 مى گويد:اين كلام عامّ و مفيد عموم است، كه خداوند سبحان از سه بُعد بر همه چيز قادر است: بر معدومات قدرت دارد كه آنها را ايجاد نمايد; وبر موجودات، كه آنها را فانى و معدوم سازد; و بر مقدورات غير خود (مانند جن و بشر و ملائكه) كه اندازه گيرى آنها به دست قدرت او است ونيز مى تواند آنها را از اعمال قدرت باز دارد. قولى آنست كه قدرت خداوند به مقدورات خود او اختصاص دارد كه مقدور واحد بين دو قادر محال است، زيرا بازگشت اين امر به اين است كه شىء واحد در آن واحد موجود و معدوم باشد. ولفظ كلّ در غير عموم نيز استعمال شده است: (تدمّر كل شىء بامر ربها). (مجمع البيان) اميرالمؤمنين (ع) در صفت ذات بارى عزّ اسمه: «بان من الاشياء بالقهر لها و القدرة عليها، وبانت الاشياء منه بالخضوع له و الرجوع اليه» (نهج: خطبه 152). «فطر الخلايق بقدرته ونشر الرياح برحمته» (نهج:خطبه 1). «ما اصغر كل عظيمة فى جنب قدرتك» (نهج: خطبه 160). «ولو فكّروا فى عظيم القدرة وجسيم النعمة لرجعوا الى الطريق و خافوا عذاب الحريق». (نهج: خطبه 185) تمام ارباب ملل مختلفه متفقند در آنكه حق تعالى و تقدس قادر است، يعنى فاعل به اختيار است. اگر خواهد فعل كند، و اگر نخواهد ترك كند به حسب دواعى مختلفه. و مذهب فلاسفه آن است كه او موجبست بالذات. و تأثير او همچو تأثير آتش است در تسخين. و دليل بر صحت مذهب اول آن است كه اگر ايجاد عالم از حقتعالى بر سبيل ايجاب بود ايجاد اوامر عالم را اگر موقوف به شرطى نباشد يا اگر موقوف بود آن شرط قديم باشد يا حادث پس حدوث واجب يا قدم عالم لازم آيد، و اين هر دو محال است. اما اول چون كه واجب مبدأ ممكنات و صانع مكوناتست و وجود او از ديگرى نتواند بودن، و هيچ چيز بر او سابق نيست، وهر چه چنين باشد حادث نباشد. و اما دوم، بنابر آنكه در مسئله حدوث عالم از آن معمولاً ياد مى شود. و اگر موقوف بر شرطى حادث