ابو هاشم جعفرى گويد: در خدمت امام جواد (ع) بودم كه مردى به حضرت عرض كرد: آيا خداوند در قرآن نامها و صفاتى دارد و آيا آن اسماء و صفات همان خدا است؟ حضرت فرمود: اين سخن تو كه ميگوئى: اسماء و صفات همان خدا است دو معنى ميتواند داشته باشد: يكى اينكه چون اسماء و صفات متعددند اگر با خدا يكى باشند خدا نيز متعدّد شود (چنانكه اگر كسى هم عالم بود و هم كاتب كما اينكه صفات او متعدّد خودش نيز داراى دو بعد متفاوت ميگردد كه زيد عالم غير از زيد كاتب است گرچه ذات آندو يكى باشد) خدا از تعدّد بدور است.و اگر بگوئى: اين اسماء و صفات قديمند و سابقه نيستى ندارند چنانكه خداوند خود چنين است اين نيز دو معنى دارد: اگر مرادت از قديم و ازلى بودن آنها اين باشد كه اين اسماء و صفات در علم او از ازل بوده و از قديم شايسته اين صفات بوده آرى چنين است و حقاست، و اگر گوئى كه: خود اين اسماء و صفات با اين حروف و تركيب و صورت خاصّى كه دارند (خودشان مستقلاً) در ازل موجود بوده اند خير، معاذ الله از اينكه چيز ديگرى در ازل با خدا وجود داشته باشد بلكه در ازل تنها خدا بوده و هيچ آفريده اى جز او نبوده و سپس آن اسماء و صفات را آفريده كه بين خود و آفريدگانش واسطه باشند و او را به آن اسماء بخوانند و بدان وسيله بدرگاهش تضرّع كنند و او را بپرستند و اين اسماء و صفات وسيله ظهور او بوند... (بحار: 4 / 153) به امام صادق عرض شد: شما ميگوئيد: خدا شنوا و بينا است؟ فرمود: آرى او شنوا است بدون واسطه عضو شنونده (گوش) و بينا است ولى بدون آلت بينائى (چشم) بلكه بخود شنوا و بخود بينا است (شنوائى و بينائى ذات اوست) و اينكه ميگويم: به خود نه اينست كه خدا چيزى و خودش چيز ديگر ولى (ضيق خناق) چون گوينده منم و شنوده تواى (و هر دو بشريم و در عالم ما از اين مطلب تعبير ديگرى نتوان كرد لذا بناچار اينگونه تعبير ميشود)، شنواست به تمامى وجودش بدون اينكه تمام (كلّ) او جزئى داشته باشد (زيرا تركيب در او راه ندارد) ولى چون تعبير از من است و ميخواهم ترا تفهيم كنم (چنين ميگويم) و رساتر از اين نتوانم گفت كه او شنوا و بينا و دانا و خبير است بدون اينكه در ذات او و معناى او اختلافى (يا تعدّدى) باشد. (بحار:10 / 194)