1 ـ صفات ثبوتى . 2 ـ صفات سلبى . و به اعتبار ديگر صفات ثبوتى را صفات جمال وصفات سلبى را صفات جلالنامند .«صفات ثبوتى» يا صفات جمال ، صفاتى را گويند كه ذات بارى تعالى بدان متصف است مانند علم وقدرت .«صفات سلبى» يا صفات جلال ، صفاتى است كه ذات بارى از آنها منزه است چون تركيب ومانند آن .وصفات ثبوتى سه قسم است : 1 ـ حقيقيه محضه . 2 ـ اضافيه محضه . 3 ـ ذات اضافه .
حقيقيه محضه
صفتى است كه به ذات نسبت داده شود واضافه در آن معتبر نيست مانند حيات .
اضافيه محضه
صفاتى است كه مفهوم آن اضافى بود وبدون طرف اضافه تحقق نيابد چون خالق ، رازق كه تا مخلوق ومرزوقىنباشد صفت رازقيت انتزاع نشود .
ذات اضافه
صفتى است كه اضافه در مفهوم آن معتبر است اما در تحقق آن معتبر نيست چون عالم كه در مفهوم آن اضافهموجود است ولى در تحقق وجود آن ، اضافه معتبر نبود .از اين سه قسم ، اضافيه محضه عين ذات نيست وزايد بر ذات است وچون اين صفات موجب كمال نيست خلو ذات ازآنها موجب نقص نمى باشد .صفات حقيقيه محضه و ذات اضافه بقول اكثر عين ذات است .تذكر :بازگشت صفات اضافيه به قيموميت است وبازگشت صفات حقيقيه به صفت حيات ; زيرا علم وقدرت واراده بر حياتمتوقف بود .وبازگشت همه صفات سلبيه به صفت ثبوتى است چه نتيجه اين صفات سلب امكان است وامكان امرى عدمى استوسلبِ سلب ثبوتى است . (تلخيص از اسفار)جرجانى در تعريفات آرَد : صفات جماليه صفاتى است كه به لطف ورحمت متعلق باشد وصفات جلاليه صفاتى استكه متعلق به قهر وعزت وعظمت است ... انتهى .
ادله كسانى كه صفات بارى را عين ذات او دانند
1 ـ اگر صفات زائد بر ذات باشد محتاج به علت است ، زيرا ما بالعرض لازم است كه به ما بالذات باز گردد .حال اين علت يا ذات واجب است يا واجب ديگر ، يا معلول ذات واجب ، وهر سه باطل بود چه اگر ذات واجب ، علتباشد لازم آيد كه ذات واحد هم فاعل وهم قابل باشد واتحاد فاعل وقابل محال است .واجب ديگر نيز نمى تواند علت باشد زيرا به موجب ادله قطعيه توحيد ، وجود واجب ديگر محال است . واگر آن