« چ » - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افتضحوا بأكلها و اصطلحوا على حبها ...» . (نهج : خطبه 109) «ما لابن آدم والفخر ؟! : اوله نطفة و آخره جيفة ، و لا يرزق نفسه و لا يدفع حتفه» . (نهج : حكمت 454)

جِيل

گروه مردم ، گروهى از مردم . اميرالمؤمنين (ع) ـ در نامهاى بمعاوية بن ابى سفيان ـ : «و أرديت جيلا من الناس كثيرا ، خدعتهم بغيّك و القيتهم فى موج بحرك» . (نهج : نامه 32)

« چ »

چ

حرف هفتم از حروف الفباى فارسى است .

چابُك

چست و چالاك . بعربى جَلْد . در حديث آمده : آزاد كردن برده پير ناتوان افضل است از آزاد نمودن جوان چابك و چالاك . (بحار:104/197)

چابكى

چالاكى ، سرعت . بعربى جَلَد . اميرالمؤمنين (ع) : انديشه و بينش پير بنزد من به از چابكى جوان است .

(بحار:74/178)

چاپ

عملى كه به واسطه آن مى توان از روى يك نوشته چند نسخه شبيه آن تهيه كرد . كلمه چاپ مأخوذ از «چاو» دانسته اند كه برخى آن را لغت چينى و برخى هندى از «چهابه» پنداشته اند . صنعت چاپ ابتدا در كشور چين مقارن قرن اول تا سوم هجرى ابداع شده و بعضى گفته اند دومين كشور هندوستان بوده كه آن را پى گرفتند و سپس به سال 1440 ميلادى در هلند و پس از آن در سال 1477 در انگلستان تاسيس شد و در عهد فتحعلى شاه قاجار از انگلستان به ايران آمده و در تبريز نصب شد . (خلاصه اى از دهخدا)

چاپار

پيك ، بريد .

چاپلوس

متملق ، مَلِق ، چرب زبان.

چاپلوسى

تملق ، بدروغ كسى را ستودن . رسول خدا (ص) فرمود : چاپلوسى از خويهاى مسلمان نيست . (بحار:2/45) از سخنان اميرالمؤمنين (ع) ضمن يكى از خطب خويش : « ... و إنّ من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس أن يظنّ بهم حب الفخر و يوضع امرهم على الكبر ، و قد كرهت ان يكون جال فى ظنكم انى احب الإطراء و استماع الثناء ، و لست ـ بحمدالله ـ كذلك ... » همانا از پست ترين شيوه زمامداران ـ در پيشگاه مردمان شايسته ـ آنست كه گمان برده شود آنها دلباخته فخر و مباهاتند و بنياد سياست خويش را بر خود بزرگ بينى نهاده اند ، و من از اين رنج ميبرم كه مبادا در مخيله شما خطور كند كه من مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت ميبرم ، من ـ بحمد الله ـ چنين نيستم ، و اگر (فرضا) در اين صفت هم ميبودم بخاطر خضوع در برابر ذات با عظمت خداوندى آن را رها ميكردم ... (نهج: خطبه 216) از امام صادق (ع) روايت شده كه لقمان بفرزندش گفت : حسود را سه نشان است : در غياب مردم به غيبتشان پردازد و در حضور چاپلوسى كند و هنگامى كه مصيبتى بر كسى وارد شود وى را سرزنش نمايد . در مناهى پيغمبر (ص) آمده كه آن حضرت از مدح و ستايش نهى فرمود و مى فرمود : بر روى مداحان خاك بپاشيد . روزى مردى بخدمت امام هادى (ع) آمد و حضوراً آن حضرت را به زيادت مدح و ثنا گفت . حضرت به وى فرمود : برو به كارت برس كه چاپلوسى بى حد مرا درباره تو بدگمان ميسازد ، و تو هرگاه از برادر دينيت خوشت آمده بجاى اينكه به وى چاپلوسى كنى درباره اش حسن نيت نشان ده . در حديث آمده كه روزى جمعى در حضور اميرالمؤمنين (ع) آن حضرت را مدح و ستايش نمودند . على (ع) چون شنيد گفت: خداوندا تو بحال من از من آگاهترى و من خود بحال خويش از اينها داناتر، خداوندا مرا به از آنچه اينان درباره من گمان ميبرند بساز و در مورد آنچه كه اينان از من خبر ندارند ببخشاى . (بحار:73/ 251 ـ 294) از امام صادق(ع) نقلست كه روزى عربى بنزد پيغمبر (ص) آمد و بمحض ورود چاپلوسانه بمدح و ستايش حضرت پرداخت و گفت : مگر تو آن نيستى كه پدر و مادرت از ما بهتر و در جاهليت و اسلام رئيس ما بوده و هستى ؟ پيغمبر چون شنيد بخشم آمد و فرمود : اى اعرابى زبانت چند حجاب دارد ؟ وى گفت : دو حجاب : يكى دو لبم و ديگرى دندانهايم .

فرمود : هيچيك از اين دو مانع هرزگيت نشد ؟! بدانكه هيچ چيزى باندازه زبان بى قيد و بند براى دنيا و آخرت آدمى زيان بارتر نباشد . اى على برخيز و زبانش را ببند . على چند درهم به وى داد و برفت . (بحار :

/ 2570