وصف ، بر وزن احمر ، از مادّه «اَدَِمَ» به فتح يا كسر دال : گندمگون . آدِم ، بر وزن ناصِر ، اسم فاعلنيز به همين معنى است . نام نخستين پدر آدميان ، ابوالبشر ، با قصد تنكير ، ج : اَوادِم . نام آدَم 17 بارو در هفت سوره از سور مباركه قرآن كريم : بقرة ، اعراف ، حجر ، بنى اسرائيل ، كهف ، طه ، و ص ذكر شده است. مطالبى كه ذيل اين واژه نگاشته مىشود عبارتند از : 1 ـ «مبدأ آفرينش آدم» . 2 ـ «آفرينش آدم واعتراضگونه ملائكه» . 3 ـ آدم و سجده ملائكه و تمرد ابليس» . 4 ـ «آدم وبهشت» . 5 ـ «آدم پيغمبر بوده» . 6 ـ«عمر آدم و مرگ و مدفن او» . 7 ـ «فرزندان آدم و نحوه ازدواج آنها» . 8 ـ «آدمها و عالمها» .
«مبدأ آفرينش آدم»
قرآن كريم آغاز آفرينش آدم را از خاك بيان مىدارد : (انّ مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب) .(البته هر حيوان اعم از ناطق و صامت عناصر جسميش را خاك تشكيل مىدهد ، اما در مورد آدم با سرعت بيشتر ووسائط كمتر و طى مراحل سادهترى اين كار انجام شده) گرچه به موجب آيات ديگر ، اين خاك را مراحلى مىبايدتا كالبد آدم گردد و سپس روح در آن دميده شود ، اين خاك ، گل است : (من طين) گل سرشته متماسك چسبندهاىاست : (طين لازب) اين گل ، ساخته و تربيت مىشود : (حمأ مسنون) (لاى سالخورده) سپس به شكل اندام انسان درمىآيد و از بافتهاى لازم و اعضاء و جوارح متناسب و مورد نياز وى در اين عالم متشكل مىگردد : (فأذاسويته)(مراحل آفرينش او را تكميل نمودم ، حتى روح حيوانى به وى دادم ، به صورت بشرى كامل الخلقه درآمد) مرحله نهائى ، ورود روح انسانى در اين كالبد است : (ونفخت فيه من روحى)اضافه تشريفى است مثل«بيتى» يعنى روح ويژهاى كه مورد عنايت خاص خودم بود در آن كالبد قرار دادم . (خلقكم من نفس واحدة وخلقمنها زوجها) ; همه شما ـ آدميان ـ را از يكتن ـ آدم ـ آفريد و جفتش ـ همسرش حوا ـ را از خودش آفريد . ازامام باقر (ع) روايت شده كه حوا را خداوند از باقىمانده گل آدم خلق نمود . اكثر مفسرين قائلند كه وى ازيكى از دندههاى آدم آفريده شده ، به استناد روايت معروف از رسول خدا (ص) : « خلقت المرأة من ظلع آدم (ع)ان اقمتها كسرتها ، وان تركتها وفيها عوج استمتعت بها» . (مجمع البيان) اميرالمؤمنين (ع) در يكى از خطبخود فرمود : ... پس خداوند (جهت آفرينش آدم) از (جاهاى گوناگون زمين) جاى سنگلاخ و هموار ، جاى قابل كشت وشورهزار پاره خاكى را فراهم نمود ، آن را به آب شستشو داد و سپس آن خاك آميخته به اجزاء گوناگون را بههم فشرد تا گل شد و پس از آن ، آن را به شكلى كه داراى اطراف و اعضاء و پيوستگى و گسستگىها بود در آورد، آن را جمودت داد تا اجزائش از هم متلاشى نگردد و محكم و نرم قرار داد تا براى مدتى معين دوام كند ،آنگاه جان در آن دميد كه به صورت انسانى شد . داراى قواى مدركه كه در معقولات تصرف كند ، و انديشهاى كهكارها را سامان بخشد و اعضائى كه در خدمت خويش گمارد و ابزارى كه در شئون زندگيش به كار برد و نيروىشناختى كه حق و باطل را و چشيدنيها و بوئيدنيها و رنگها و جنسها را تميز دهد ، خلقت و طينتش به رنگهاىگوناگون آميخته ، داراى خويهائى متناسب و حالاتى متضاد است ، آميزههائى در وجودش به كار رفته كه درعين آميختگى ضد يكديگرند : چون گرمى و سردى و ترى و خشكى و اندوه و شادى ووو ... (بحار:11و122)
«آفرينش آدم واعتراض گونه ملائكه»
(واذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة ...) . (بقرة:30) هنگامى كه خدايت به فرشتگان فرمود : منجايگزينى را در زمين قرار خواهم داد . جانشينى يا جايگزينى آدم به چه معنى ، و آيا او در زمين به جاىكيست ؟ برخى گفتهاند : او خليفةالله ، به جاى خداوند است كه به حق حكمرانى مىكند . اما اين معنى بعيدبه نظر مىآيد ، زيرا خداوند در شئون خداونديش جاى خالى ندارد تا ديگرى به جاى او بنشيند ، خداوندپيامبران مىفرستد و كتب مشتمل بر احكام و تكاليف نازل مىفرمايد ، پيغمبران و هر كه در خط آنها است