در اصطلاح فقه عقدى است كه به موجب آن احد طرفين در مقابل طرف ديگر احضار شخص ثالثى را تعهد كند.توضيح اينكه اگر كسى حقى و طلبى از ديگرى داشته باشد شخصى تعهد كند كه هنگام سررسيد حق، او را حاضر كند و گرنه خود آن حق را بپردازد و اگر چنانچه در وقت مقرر وى را حاضر ننمود صاحب حق مى تواند او را زندان كند; و اگر احياناً مديون را از دست مستحق برهاند قهراً خود كفيل او خواهد بود و اگر بدهكار مديون قتل باشد يا بايد وى را احضار كند و يا ديه را بپردازد. (از لمعه دمشقيه) حفص بن بخترى گويد: سالى در موسم حج اندكى دير به حج رسيدم و تأخير داشتم، امام صادق (ع) به من فرمود: چه امرى باعث تأخيرت شد؟ عرض كردم: كفيل كسى شدم وى به من خيانت كرد و به وقت مقرر حضور نيافت از اين جهت حجّم عقب افتاد. فرمود:ترا چه و كفالت؟! مگر نمى دانى كه در گذشته همين كفالت ملتهائى را به تباهى كشيد؟! (بحار: 14/508)
كَفايَت
بسندگى. بى نيازى. دستيابى به حاجت خويش به مقدار نياز. شايستگى. كاردانى. (كفى بالله حسيباً): خداوند در حسابگرى و اندازه دارى بسنده است (نساء: 6). (كفى بالله وكيلاً): خداوند در پناه دهى بسنده است. (نساء:81) اميرالمؤمنين (ع): «من كانت همته آخرته كفاه الله همّه من الدنيا»: آن كس كه تمام توجّه خويش را به آخرتش معطوف دارد خداوند امور مهمه دنيوى وى را بسنده كند. (وسائل: 15/297) «من عمل لدينه كفاه الله دنياه، و من احسن فيما بينه و بين الله كفاه الله ما بينه و بين الناس»: هر آن كس به كارهاى دينش بپردازد خداوند دنياى او را برايش بسنده كند، و آن كس كه مسائل ميان خود و خدا را به درستى سامان دهد، خداوند امورى را كه ميان او و مردم مى باشد از او كفايت كند و سازوارى دهد.(وسائل:15/298) «كفى بالقناعة ملكاً، وبحسن الخلق نعيماً»: بدانچه دارى قانع بودن بسنده سلطنتى، و نيك خوئى بسنده نعمتى است. (نهج: حكمت 229) از سخنان آن حضرت است در كفايت به معنى شايستگى و كاردانى: آن كس كه به درستى و بجا و به مورد با كفايت باشد، وى شايسته زمامدارى است. (غررالحكم)
كَفت
شتاب كردن پرنده و جز آن در پريدن در پرواز و دويدن. به خود فراگرفتن چيزى را، چيزى را به خود منضم نمودن. از اين معنى است حديث: «اكفتوا صبيانكم بالليل»: شبانگاهان كودكانتان را به خود فرا گيريد، يعنى آنها را چسبيده به خود راه ببريد. (نهاية و منتهى الارب)
كَفتار
جانورى صحرائى و درنده. به عربى ضَبُع گويند. حرام گوشت است و كفاره كشتن آن در احرام، يك گوسفند است.
كُفر
پوشانيدن. انكار كردن. ناگرويدن. ناسپاسى نمودن. ناگرويدن به خداى تعالى، ضد ايمان آوردن.كفر در لسان شرع: انكار نمودن يكى از اصول دين، مانند ذات خداوند يا توحيد خدا و يا نبوت و يا معاد