دومين از حروف الفباى فارسى و عربى، نام آن در فارسى «ب» و «باء» و در عربى «باء» و «الباء الموحّدة» در حساب ابجد آن را به «2» دارند ، از حروف محفوره، شفهيه ، ذلاّقه و قلقله است . در زبان عربى يكى از حروف جارّه است و در چهارده معنى بكار ميرود :1 ـ الصاق، مانند : «امسكتُ بزيد» .2 ـ تعديه، مانند : (ذهب الله بنورهم) .3 ـ استعانت، مانند : «كتبت بالقلم» .4 ـ سببيت، مانند : (انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل) .5 ـ مصاحبه، مانند : (اهبط بسلام) .6 ـ ظرفيت، مانند : (لقد نصركم الله ببدر) .7 ـ بدل، مانند : «فليت لى بهم قوما اذا ركبوا شنّوا الاغارة فرسانا و ركبانا» .8 ـ مقابله، مانند : «اشتريته بالف» .9 ـ مجاوزه، مانند : (فاسئل به خبيرا) .10 ـ استعلاء، مانند : «اربّ يبول الثعلبان برأسه» .11 ـ تبعيض، مانند : (عينا يشرب بها عبادالله) .12 ـ قسم، مانند : «بالله لافعلنّ كذا» .13 ـ غايت ، مانند : «احسن بى، اى الىّ» .14 ـ تأكيد، و آن را زائده نيز گويند، مانند : (كفى بالله شهيدا) .
با آل على ...
جمله معروف كه در زبان شيعه مصطلح و به رواياتى مستند است از جمله : امام باقر (ع) ذيل آيه (كلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله)فرمود : هيچ ستمگر به نابودى خاندان محمد (ص) تصميم نگيرد جز اينكه خداوند او را سرنگون سازد . (بحار:9/198)
بائِد
هالك ، نابودشونده ، تباه شونده .
بائِر
از بوار مقابل دائر ، فاسد ، متروك ، بى حَيِّز . زمين بائر : زمين خراب و نامزروع . رجل حائر بائر :مرد سرگشته خود رأى . اميرالمؤمنين(ع) : «ان العالم العامل بغيره كالجاهل الحائر ... و كلاهما حائر بائر» . (بحار : 2/39)
بائِس
سختى رسيده ، مردى كه به وى سختى يا بليتى يا درويشى رسيده باشد. (فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير)(حج: 28)
بائِق
هالك . سختى و بلارسيده . بدى و خصومت آورنده . يورش كننده . متاع بائق : كالائى كه بها ندارد .
بائِقَة
تأنيث بائق . سختى . بلا . داهية . بدى ، ج : بوائق . به معنى اخير . از رسول خدا (ص) روايت شده كه به على (ع) فرمود : «يا على ! من كرامة المؤمن على الله انه يجعل لاجله وقتا حتّى يهمّ ببائقة، فاذاهم ببائقة قبضه اليه» : از جمله گراميداشتِ خداوند بنده مؤمن خود را آن كه براى سررسيد عمرش وقتى معين ننموده است مگر آن كه وى به كار بدى تصميم بگيرد ، كه چون به انجام آن بدى مصمم گشت خداوند روح او را قبض