«خطبه فاطمه در مرض موت» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفتم وسؤال حضرت را با فاطمه در ميان نهادم، وى گفت: من مى دانم، بهترين صفت زن آنكه مردى وى را نبيند و او مردى را نبيند. من به نزد رسول خدا بازگشتم و همين پاسخ را به خدمتش معروض داشتم فرمود: تو كه هم اكنون به نزد من بودى و چيزى نگفتى. عرض كردم: اين پاسخ از فاطمه است.

حضرت خوشنود شد و فرمود: «فاطمة بضعة منى».

حسن بصرى مى گفت: پارساتر از فاطمه كسى نبود، آنقدر به نماز مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد.

مرحوم كلينى به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده كه: فاطمه (ع) هفتاد و پنج روز پس از پدر بزرگوار زندگى كرد در اين مدت كسى او را خندان و متبسم نديد، در هفته دو بار: يك شنبه و پنج شنبه به زيارت قبور شهدا مى رفت و خاطرات گذشته را به ياد مى آورد ومى فرمود: پيغمبر (ص) به اينجا مى آمد ومشركان در اينجا بودند. در روايت ديگر از امام صادق (ع) آمده كه فاطمه (ع) پيوسته به قبرستان مى آمد و در آنجا نماز مى خواند و دعا مى كرد تا از دنيا رفت.

ابن شهر آشوب در مناقب آورده كه روايت شده: فاطمه (ع) بعد از پدر بزرگوار پيشانى خود را به عصابه بيمارى بسته روز به روز بدنش به ضعف وسستى ميگرائيد، پيوسته سوخته دل واشك ريزان بود، ساعت به ساعت از هوش مى رفت و حالت غشوه بر او دست مى داد، گاه به فرزندانش حسن و حسين (ع) مى فرمود: كجا شد پدر شما (رسول خدا) كه شما را نوازش مى نمود و به گردن خويش سوار مى كرد؟ كجا شد پدرتان كه از هر كسى به شما مهربان تر بود، نمى گذاشت بر زمين راه برويد، شما را به آغوش خود حمل مى نمود.

در حديث ديگر آمده كه پس از رحلت رسول خدا (ص) بلال اذان اعلام را ترك كرد وگفت: پس از پيغمبر (ص) ديگر براى كسى اذان نگويم. روزى فاطمه (ع) فرمود: دوست دارم صداى اذانى كه در عهد پدرم مى شنيدم بشنوم، اين خبر به بلال رسيد، بر فراز مسجد شد وصدا به اذان بلند كرد، چون گفت: الله اكبر، فاطمه (ع) به ياد پدر افتاد و بى اختيار گريه سر داد، و چون بلال به اشهد ان محمدا رسول الله رسيد، فاطمه صيحه زد و از هوش رفت و به رو درافتاد، مردمان بلال را صدا زدند كه از اذان باز ايست كه دختر پيغمبر از دنيا رفت، زيرا گمان بردند كه فاطمه از دنيا رفته است. بلال از گفتن اذان باز ايستاد، و چون فاطمه به هوش آمد بلال را فرمود به اذان ادامه دهد ولى بلال از ترس اين كه مبادا فاطمه قالب تهى كند اجابت ننمود.

«خطبه فاطمه در مرض موت»

در احتجاج طبرسى به اسقاط سند از سويد بن غفله، ودر معانى الاخبار، ونيز در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد به اسناد خود از عبدالله بن حسن و او از مادرش فاطمه بنت الحسين عليهم السلام، ودر امالى شيخ به سند خود از ابن عباس، ودر كشف الغمه از صاحب كتاب سقيفه، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى از رجال خود از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه بنت الحسين (ع) روايت شده كه چون فاطمه (ع) بيمار گشت، به همان بيمارى كه در آن دارفانى را وداع گفت زنان مهاجر وانصار به عيادتش رفتند، چون وارد خانه شدند سلام كردند وعرض كردند: «كيف اصبحت من علتك يا بنت رسول الله» اى دخت پيغمبر در چه حالى و از اين بيمارى چگونه روزگار ميگذرانى؟ فاطمه (ع) چون سخن آنها شنيد خداى را سپاس گفت وبه روان پدر درود فرستاد وفرمود:«اصبحت والله عائفة لدنيا كنّ قالية لرجالكنّ لفظتهم بعد أن عجمتهم وشنأتهم بعد ان سبرتهم فقبحاً لفلول الحد واللعب بعد الجد وقرع الصفاة (كناية عن النيل بسوء) وصدع القناة وخطل الآراء وزلل الاهواء (ولبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم وفى العذاب هم خالدون )(مائده:0 8). لاجرم والله لقد قلدتهم ربقتها وحملتهم اوقتها (ثقلها) وشننت عليهم غارتها فجدعا وعقرا وبعدا للقوم الظالمين ويحهم انى زعزعوها عن رواسى الرسالة وقواعد النبوة والدلالة ومهبط الروح الأمين والطّبين (الفطن الحاذق) بأمور الدنيا والدين الا ذلك هو الخسران المبين وما الذى نقموا من أبى الحسن نقموا منه والله نكير سيفه وقلة مبالاته بحتفه وشدة وطأته ونكال وقعته وتنمره فى ذات الله عز وجل وتالله لو مالوا عن المحجة اللائحة وزالوا عن قبول الحجة الواضحة لردهم اليها وحملهم عليها وتالله لو تكافوا عليه عن زمام نبذه اليه رسول الله (ص) لاعتلقه ولسار بهم سيراً سُجُحا لايكلم خشاشه (الخشاش بكسر الخاء المعجمة ما يجعل فى انف البعير من خشب ويشد به الزمام ليكون اسرع لانقياده) ولا يكلّ سائره ولا

/ 2570