پس از آنكه جنگ برگزار شد و «أبوسفيان» آهنگ بازگشتن به مكّه كرد ، نزديك كوه آمد وبا صداى بلند فرياد زد : جنگ وپيروزى نوبت است ، روزى به جاى روز بدر ، اى «هُبَل» ! سرفراز دار . رسول خدا گفت تا : وى را پاسخ دهند وبگويند : خدا برتر وبزرگوارتر است ; ما وشما يكسان نيستيم ، كشتههاى ما در بهشتاند وكشتههاى شما در دوزخ . باز «أبوسفيان» گفت : ما «عزّى» داريم وشما نداريد . وبه امر رسول خدا در پاسخ وى گفتند : خدا مولاى ماست وشما مولى نداريد . آنگاه «أبوسفيان» پرسيد : راست بگوئيد كه : آيا ما محمّد را كشتهايم ؟ به وى پاسخ دادند كه : نه به خدا قسم ، او هم اكنون سخنان تو را مىشنود . آنگاه «أبوسفيان» فرياد كرد : وعده ما وشما در سال آينده در بدر . رسول خدا گفت تا به وى پاسخ دادند : آرى وعده ميان ما وشما همين باشد .
«مأموريّت على بن أبى طالب»
رسول خدا پس از بازگشتن أبوسفيان ، على بن أبى طالب را فرستاد وبه وى فرمود : در پى اينان برو وببين كه چه مىكنند : اگر شتران خود را سوار شدند واسبها را يدك كشيدند آهنگ مكّه دارند واگر بر اسبها سوار شدند وشترها را پيش راندند ، آهنگ مدينه كردهاند ، اما به خدا قسم كه : در اين صورت در همان مدينه با ايشان خواهم جنگيد . على رفت وبازگشت وگزارش داد كه شترها را سوار شدند واسبها را يدك ساختند وراه مكّه را در پيش گرفتند .
«شهداى اُحُد»
ابن اسحاق : شهيدان أحُد را شصت وپنج نفر شمرده است . ابن هشام پنج نفر ديگر را به عنوان استدراك افزوده است . ابن قتيبه مىگويد : روز أحد چهار نفر از مهاجران وهفتاد نفر از أنصار به شهادت رسيدند .ابـن أبـىالحديـد مىگويـد : واقـدى از قـول « سعيـد بـن مسيـب» و «أبـوسعيـد خدرى» گفته است كه :تنها از أنصار در أحد هفتـاد ويـك نفـر بـه شهـادت رسيـدنـد ، آنگـاه چهــار نفــر شهـداى قريـش را نـام مـىبـرد و شش نفـر هـم قـول ايـن و آن مـىافزايـد و مـىگويـد : بنابر اين شهداى مسلمين در أحد هشتاد ويك نفر بودهاند.
«چند نفر از شهداى اُحُد»
1 ـ حمزة بن عبدالمطلب (سيدالشهداء عليه السلام ، از مهاجران ، از بنى هاشم) كه به روايت ابن اسحاق :«أرطاة بن عبد شرحبيل عبدرى» ونيز «عثمان بن أبى طلحه» از پرچمداران «بنى عبدالدار» وآنگاه «سبابع بن عبدالعزى : عمرو بن نظله» (از بنى غبشان بن سليم بن ملكان بن أفصى) را كشت وسپس به دست «وحشى» غلام «جبير بن مطعم» به شهادت رسيد وچون «وحشى» به مكه برگشت به پاداش اين عمل آزاد شد ودر روز فتح مكه به طائف گريخت وچون فرستادگان «طائف» در سال نهم به مدينه آمدند تا اسلام آورند، در نظر داشت تا به شام يا يمن يا جاى ديگر فرار كند ، اما وى را بشارت دادند كه هرگاه كسى شهادت حق بر زبان راند وبه دين