سومين حرف از الفباى فارسى، از حروف شفويّه است، خاصّ زبان فارسى است و عرب آن را ندارد و در تعريب به «باء» و «فاء» بدل كنند، مانند: ابرويز و فرجار: پرويز و پرگار.
پا
عضو معروف بدن، و آن از بيخ ران تا سر پنجه پاى باشد، و گاه به معنى قسمت زيرين پا آيد كه عرب ، قدم گويد . به عربى «رِجْل» ج : ارجُل. (اركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب)(ص:42) . (ألهَم ارجل يمشون بها).(اعراف: 195) پا در شريعت اسلام ، موضوع برخى احكام است:1 ـ يكى از دو عضو مسح است در وضوء: (و امسحوا برؤسكم و ارجلكم الى الكعبين); در وضوء سرها و پاهايتان را تا مچ پا مسح كنيد . (مائده:6) 2 ـ پا و دست محارب (به اين واژه رجوع شود) بر خلاف يكديگر قطع گردد: (او تُقَطَّعَ ايديهم و ارجلهم من خلاف) . (مائده:36) 3 ـ پاى چپ دزد در مرحله دوم دزدى قطع شود . حدّ آن از مفصل است، آنچنان كه پاشنه باقى بماند.4 ـ كف پاى زن ، عورت نيست و مكشوف بودن آن در نماز ، بى اشكال است.5 ـ ديه قطع پا: هر دو پا ديه كامل يعنى هزار دينار، يك پا نصف ديه. خواه از پيوند گام بريده شود يا از زانو يا از ران. (تكملة المنهاج)
پائيدن
توقف كردن . ماندن . درنگ كردن . ثبات . دوام كردن . حراست كردن . مواظب بودن . پايدارى و استقامت كردن .
پائيز
سومين فصل سال، به عربى خريف ، و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج ميزان و عقرب و قوس، و يا معادل آن:مهر و آبان و آذر. در حديث رسول خدا(ص) آمده است كه: «از سرماى پائيز بپرهيزيد . چه ، آن با بدنهاى شما آن كند كه با درختانتان مى كند». (بحار:62/271)
پائين
زير، زيرين، سِفل، سافل. قرآن كريم: چون فرمان قهر ما بر قوم لوط در رسيد (ديار ايشان را زير و زبر و)