«تعريف علم كلام» - معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بوده كه آيا قديم است يا حادث؟ و يا بدين سبب كه مبناى اين علم اكثراً كلام (سخن گفتن) است نه نقل، جز در بعضى موارد كه دليلهاى عقلى قاصر بوده متوسل به نقل مى شوند.

«تعريف علم كلام»

تعاريف متعددى از اين علم شده است كه معروف ترين آنها بدين شرح است:علم كلام عبارت است از علم به قواعد شرعى اعتقادى مكتسب از راه ادله يقينى.

اين تعريف را عبدالرزاق لاهيجى پذيرفته است و خود در باب مبدء تكوين علم كلام گويد: فرقه معتزله نخستين فرقه اى بودند كه قواعد خلاف را نهادند و برخلاف ظاهر شريعت سخن گفتند و در اين بين عده اى از فرق ديگر با آنان همكارى كردند، اين فرقه بدين طريق بوجود آمد كه «واصل بن عطا» كه يكى از شاگردان «حسن بصرى» بود در هنگامى كه بحث به موضوع گناهان كبيره كشيده شد و اين مسأله پيش آمد كه آيا مرتكب گناهان كبيره مؤمن است يا كافر قول سومى اظهار كرد و گفت: مرتكب گناهان كبيره نه مؤمن است و نه كافر و جدالهاى ديگر، و همين امر سبب شد كه حسن بصرى او را از درس خود براند و كنار گذارد و بگويد: «اعتزل عنا» و از اين جهت او را معتزل و اصحابش را معتزلى ناميدند، لكن خود آنان خود را اصحاب عدل و توحيد ناميده اند زيرا برآنند كه خداوند گناهكاران را عقوبت مى كند و در همه امور عادل است و هيچ گناهى را بدون كيفر نمى گذارد، اينان صفات خدا را عين ذاتش مى دانند و بدين جهت آنان را اهل توحيد نيز نامند، لاهيجى گويد: «معتزليان در باب مسائل اعتقادى خوض بسيار كردند و از كلمات فلاسفه بهره هاى بسيار برگرفتند و براى اثبات عقايد خود متوسل به سخنان فلاسفه شدند و حتى در بسيارى از مسائل شرعى فرعى از فلسفه بهره مند شدند و همچنان يكه تاز ميدان بحث و جدال بودند تا آن گاه كه ابوالحسن اشعرى در صحنه آمد و مكتبى ديگر را پايه گذارى كرد به نام مذهب و يا مكتب اشعرى».

آنها سعى كردند عقايد معتزليان را باطل كنند و روش آنها را كه استفاده از فلسفه و علوم عقلى در مسائل شرعى بود مخالف با روح مذهب و شريعت دانستند آنچه معتزليان در سال هاى متمادى دنبال كرده بودند و بنائى كه گذارده بودند در هم ريختند، به ظاهر شريعت توجه كردند و اصول عقلى و استنباط را رها كردند.

لكن با تمام اين احوال پس از نقل فلسفه به عالم اسلام و توجه همه دانشمندان اسلامى به علوم عقلى يونانى، مذهب اشعرى نتوانست مسائل دينى را از فلسفه به دور نگهدارد و متدرجاً اصول مذهب و حتى مسائل مربوط به تفسير قرآن و فقه و شروح احاديث با فلسفه و استدلالات منطقى سخت درآميخت و به تدريج همه شعب علوم عقلى و رياضى و طبيعى در مسائل كلامى وارد شد تا آنجا كه حتى فلسفه محض از كلام يا كلام مختلط با فلسفه باز شناخته نمى شد.

صاحب شوارق گويد: «معتزله و اشاعره در رجوع به ظواهر سنت و يا باطن آن اختلاف اساسى دارند. اشعرى به ظواهر سنت و كتاب مراجعه مى كند و آن را وافى به مقصود مى داند و از تأويلات معتزلى و انطباق آيات و اخبار با اصول عقلى بيزار است برخلاف آنچه معتزله كرده اند لكن هدف آنها از فلسفه آموزى رد بر شبهات و عقايد معتزليات بوده است و بدين ترتيب در فلسفه اسلامى دسته اى كه با اصول عقلى و فلسفه به دشمنى و مبارزه برخاستند اشعريان بودند.

لاهيجى گويد: اماميه در طول تاريخ آن طور كه ديگران با فلسفه دشمنى كردند با بنا و اساس كار فلسفه و استدلالات منطقى دشمنى نورزيدند و بلكه خود موافق با استدلالات فلسفى بودند و آن را مايه سعادت بشرى مى دانستند و معتقد بودند كه اساس دين اسلام بر عقل و فلسفه است و بسيارى از اصول دين و كلمات ائمه معصومين و صاحب شريعت همان اصول عقلى و فلسفى است و خيلى برتر و بالاتر از اصول فلسفه يونانى است و احياناً گفته مى شد فلسفه يونان به همان هدف رسيده است كه دين اسلام رسيده است.

موافقت اماميه با معتزله در بسيارى از مسائل كلامى بر همين اساس است كه معتزله عقل را ملاك قرار مى دهند و استدلالات فلسفى را بكار مى بندند و اصول و فروع را مبرهن مى دارند بدان سان كه همه عقول، آن را مى پذيرد.

/ 2570