ننگ و عار و عيب . واحد وصم. عن رسول الله (ص) : «من صام شعبان كان له طهراً من كلّ زلّة و وصمة و بادرة» :هر آن كس ماه شعبان را روزه بدارد، همان مايه پاكى از هر لغزش و عيب و ننگ و هرآنچه موجب شكست روحى او باشد گردد . (بحار:97/73)
وَصول
بسيار صله كننده رحم را . بسيار پيوند با خويشان و دوستان . عن الصادق (ع) : «من احبّ ان يخفّف الله ـ عزّ و جلّ ـ عنه سكرات الموت فليكن لقرابته وصولا ، وبوالديه بارّاً ...» : هر كه دوست داشته باشد كه خداوند سختيهاى مرگ را بر او آسان فرمايد بايستى با خويشانش سخت پيوند، و با پدر و مادرش مهربان و مطيع باشد . (بحار:74/66) اميرالمؤمنين (ع) : «وَصولٌ مُعدم خير من جاف مُكْثِر» : آن تهيدستى كه با مردم خوش پيوند بُوَد به از توانگرى كه از مردم بكنار باشد . (شرح نهج : 2/270)
وُصول
رسيدن .
وَصِىّ
كسى كه براى حفظ و تصرف مال ديگرى و حفظ و صيانت فرزندان او پس از مرگ وى معين مى گردد . و فرق بين وصى و قيّم آنست كه به وصى حفظ مال و تصرف در آن داده مى شود و به قيّم فقط حفظ و نگهدارى مال اعطاء مى شود نه تصرف در آن . (اقرب الموارد) اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خود وصى خويشتن باش و آنچه را كه انتظار دارى ديگران در مالت انجام دهند تو خود انجام بده . (غررالحكم)
«اوصياء انبياء»
از حضرت رسول (ص) روايت است كه فرمود : من سرور پيغمبرانم و وصيم سرور اوصياء، چه آدم از خداوند خواست وى را وصيّى شايسته عطا كند خداوند به وى وحى نمود كه من پيغمبران را به مقام نبوت گرامى داشتم و نخبه خلق خويش را اوصياء آنها قرار دادم ، اى آدم شيث را وصى خود ساز . وى چنين كرد و شيث فرزندش شبان را و شبان فرزندش محلث را و او محوق را و محوق عميشا را و او اخنوخ را كه ادريس باشد و ادريس ناخور را و او نوح را و نوح سام را و سام عثامر را و او برغيثا را و او يافث را و يافث بره را و بره جفيسه را و او عمران را و عمران ابراهيم خليل را و او اسماعيل را و او اسحاق را و اسحاق يعقوب را و او يوسف را و او بشريا را و او شعيب را و شعيب موسى را و او يوشع را و يوشع داود را و او سليمان را و او آصف بن برخيا را و او زكريا را و او عيسى را و او شمعون صفا را و او يحيى را و او منذر را و او سليمه را و او برده را وصى خويش كرد . سپس حضرت رسول فرمود : برده مرا وصى خويش ساخت و من على را به وصايت برگزيدم . (بحار:23/57)
«على بن ابى طالب وصىّ پيغمبر اسلام»
روايات از طرق شيعه و سنى در اين باره فراوان است كه به مقتضاى وضع اين كتاب تنها به ذكر دو حديث از طرق اهل سنت اكتفا مى شود :ابونعيم در حلية الاولياء و طبرى در ولايت آورده كه روزى پيغمبر اكرم (ص) به انس فرمود : آب وضوى مرا آماده كن . حضرت وضو ساخت و دو ركعت نماز گزارد و فرمود : اى انس هم اكنون از اين در درآيد اميرالمؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين . ناگهان ديدم على وارد شد پيغمبر شادمان گشت و وى را به آغوش گرفت و پيشانى خويش را به پيشانى على همى سائيد ، على گفت : يا رسول الله امروز عنايتى خاص به من مبذول داشتى كه بى سابقه است ! فرمود : چرا اين كار نكنم كه تنها توئى كه پس از مرگم دينم را ادا كنى و توئى كه آواى مرا به گوش جهانيان رسانى و مسائل مبهمه دينم را كه مورد اختلاف قرار گيرد تو به مردم توضيح دهى .حافظ ابوبكر احمد بن موسى بن مردويه در كتاب مناقب خود از ابوسعيد خدرى از سلمان روايت كند كه روزى به پيغمبر (ص) گفتم : يا رسول الله هر پيغمبرى را وصيّى بوده ، وصى شما كيست ؟ حضرت آن وقت مرا پاسخ