حرف بيست و چهارم از حروف الفباى فارسى و حرف بيست و يكم از حروف الفباى عربى و حرف نوزدهم از حروف ابجد، و در حساب جمل آن را به صد دارند. نام آن قاف است و از حروف هفتگانه مستعليه و قلقلة و محقورة و مصمته و هوائية است. اين حرف در فارسى نيست و اگر در كلمه اى يافت شود يا آن كلمه غير فارسى است كه فارسى گمان برده اند، و يا استعمال متاخران عجم است كه زبان ايشان به زبان عرب مخلوط شده است، پس قاف نويسند و غين خوانند: قاز، قاليچه، قلندر. و ق و ج در يك كلمه عربى جمع نشود جز آن كه معرب و يا حكايت صوت باشد چون جَلِق الرأس. جلاقة. منجنيق. جوالق.
ق
نام پنجاهمين سوره قرآن كريم، مكيه و داراى 45 آيه است.از امام باقر (ع) روايت شده هر كه به تلاوت اين سوره در نمازهاى واجب و مستحب خويش مداومت كند خداوند روزى او را وسعت بخشد و نامه عملش را به دست راستش دهد و حسابش را آسان سازد. (مجمع البيان)
قاآن
پادشاه ذى شأن عظيم عادل و سخىّ.
قاآنى
ميرزا حبيب الله متخلص به قاآنى فرزند ميرزا محمد على كه او نيز شاعر و متخلص به گلشن بوده از شعراى بنام عصر قاجار، زادگاهش شيراز و اصل او از ايل زنگنه است. وى نزد حسنعلى ميرزا حاكم شيراز مقرب شد و چندى در خراسان و كرمان ملازم او بود و لقب قاآنى (منسوب به پسرش اوكتا قاآن) را او به وى داد و سپس همين شاهزاده او را نزد فتحعلى شاه معرفى كرد از اين رو وى در تهران مقيم شد و در دربار محمد شاه و ناصرالدين شاه تقرب بسيار پيدا كرد و از شعراى معروف دوران قاجاريان شد. و در سال 1270 هجرى در تهران بدرود حيات گفت كه در آن روز 48 سال از عمرش گذشته بود.
قائِد
پيشوا. رهبر. عصاكش. پيشرو. به پيش كَشنده. اميرالمؤمنين (ع): «لا ميراث كالادب، ولا قائد كالتوفيق»:هيچ ميراثى چون ادب، و هيچ رهبرى همچون توفيق نباشد. (نهج: حكمت 113) در حديث آمده: «الحمىّ قائد الموت» تب عصاكش مرگ است. (بحار: 10/98) رسول الله (ص): «علىّ (ع) قائد الغرّ المحجلين» على رهبر پيشانى منوّران سپيد ساقان (يعنى مؤمنان) است (بحار: 18/343). «العلم قائد، والعمل سائق، والنفس حرون»: دانش به پيش كَشنده و عمل راننده و نفس آدمى چموش است. (بحار: 78/45)
قائِف
قيافه شناس، آن كه در فرزند نگرد تا به پدر ماند يا نه. ج: قافة.به «قيافه شناسى» رجوع شود.
قائِل
گوينده، از مادّه قول: (كلاّ انها كلمة هو قائلها): ابداً سخن وى (كه مى گويد (ربّ ارجعون)) مسموع نيست،