معارف و معاریف

مصطفی حسینی دشتی

نسخه متنی -صفحه : 2570/ 1917
نمايش فراداده

البحرين)

«ميخهاى كشتى نوح»

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه چون خداوند اراده نمود قوم نوح را به هلاكت رساند به وى وحى نمود :لوحهاى ساج را بشكاف . وى ندانست چه كند ، جبرئيل فرود آمد و شكل كشتى را براى او ترسيم نمود و صندوقى با خود آورده بود كه صد و بيست و نه هزار ميخ در آن بود . نوح همه آن ميخها را در كشتى به كار برد تا پنج ميخ باقى ماند ، هنگامى كه به اولين ميخ از آن پنج دست برد ناگهان نورى بسان نور ستاره درخشان از آن ساطع گشت ، نوح را حيرت گرفت ، ميخ به زبان آمد كه من به نام برگزيده ترين پيامبران ، محمد بن عبدالله مى باشم ، در اين حال جبرئيل سر رسيد و گفت : اين را در سمت راست كشتى بكوب . چون به ميخ دوم دست برد آن نيز مانند ميخ اول بدرخشيد ، از جبرئيل پرسيد وى گفت : اين به نام پسر عمش على است آن را به سمت چپ كشتى بكوب ، و چون به ميخ سوم رسيد آن نيز درخشش كرد و چون از جبرئيل سبب پرسيد گفت : اين از آن دختر آن پيغمبر فاطمه است ، اين را به كنار ميخ اول بكوب . ميخ چهارم نيز بدان سان نورفشانى نمود ، جبرئيل گفت اين به نام حسن فرزند آن پيغمبر است ، آن را به كنار ميخ دوم كه به پدرش على مربوطست به كار بر . و چون به ميخ پنجم دست برد اين يك علاوه بر درخشش نمناك نيز بود ، جبرئيل گفت : اين ميخ به حسين مربوط است آن را نيز به كنار آن يك كه به على مربوطست بكوب . نوح گفت : اى جبرئيل اين رطوبت كه در آن مى باشد از چيست ؟ جبرئيل گفت: اين خون است ، آنگاه داستان شهادت امام حسين را براى نوح بيان داشت ... (بحار:11/328)

نوح

بن دراج كوفى نخعى الولاء قاضى. وى شيعه مذهب و قاضى كوفه در حكومت بنى عباس بود ، عذر خود را در پذيرش اين منصب چنين گفته كه روزى به برادرم جميل گفتم : چرا به مسجد نيائى ؟ وى گفت : جامه اى ندارم كه به تن كنم (فقر مرا به اين كار كشيد) وى از امام صادق (ع) حديث نقل كرده است . (جامع الرواة)

نوح

ابن منصور بن نوح بن نصر سامانى از امراى سلسله سامانى است . وى به سال 353 هجرى در بخارا متولد شد و به سال 365 در دوران نوجوانى در ماوراء النهر جانشين پدر شد و چون به خلاف صوابديد ابوالحسن سيمجور پست وزارت را به عتبى سپرد، اختلاف و نقارى بين سران مملكت پديد آمد و هر كس از گوشه اى قصد مملكت او كرد خلف بن احمد در سيستان طغيان كرد و خراج بازگرفت و حسين بن طاهر مأمور سركوبى او شد و خلف را در قلعه ارگ محاصره كرد و اين محاصره هفت سال طول كشيد و از هيبت سامانيان در انظار مردم بكاست . ابوالحسن سيمجور با فايق همدست شد و عتبى را بكشت و خراسان برآشفت و پس از فتنه هاى بسيار چون كار ابوعلى سيمجور در امارت خراسان بالا گرفت بغراخان را به جنگ با نوح و تصرف بخارا برانگيخت ، بغراخان عزم بخارا كرد ، نوح حاجب انج را با لشكرى گران به مقابله او فرستاد ، حاجب اسير و لشكر شكست خورد ، ديگر بار فايق را سپاه داد و به جنگ بغراخان فرستاد ، فايق خيانت ورزيد و بغراخان به بخارا درآمد و نوح به جرجانيه فرار كرد و از آنجا به خوارزم شد و در تهيه يار و سپاه بود كه گردش روزگار به كامش شد ، بغراخان در اثر بيمارى درگذشت و نوح به راحتى وارد بخارا شد و تخت و تاج خود را ديگر باره تصاحب كرد.

ابوعلى سيمجور و فايق به هم پيوستند و با لشكرى گران آهنگ جنگ او كردند . نوح امير سبكتگين و پسرش محمود غزنوى را به يارى خواند . آمدند و دشمنان را شكست دادند ، نوح امارت خراسان را با لقب ناصرالدين به سبكتگين داد و محمود را نيز سيف الدوله ملقب فرمود. و اين به سال 384 اتفاق افتاد و خود سه سال آخر عمر را نسبتاً به آسايش حكمروائى كرد و در سال 387 هجرى در بخارا وفات يافت و فرزندش منصور جانشين او شد . (تاريخ گزيده و اعلام زركلى و مجمل فصيحى و تاريخ ادبيات ايران و ترجمه تاريخ يمينى)

نوحه

بيان مصيبت ، آواز ماتم ، شيون . نوحه بر مردگان جز معصومين در احاديث مكروه آمده و در برخى روايات نهى شديد بر آن شده است . آورده اند كه اميرالمؤمنين(ع) به قاضى خود در اهواز رفاعة بن شداد نوشت كه مگذار در قلمرو حكومتت بر مردگان نوحه گرى كنند .

از حضرت رسول (ص) روايت شده كه نوحه گرى روش جاهليت است . در حديث آمده كه نخستين نوحه سرا ابليس بود .