معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
عناد و سركشى و پافشارى در كار خويش مى افزودند (فلم يزدهم دعائى الاّ فرارا) . نقل است كه آنان فرزندان كودك خود را به نزد نوح مى آوردند و به وى مى گفتند : اگر من مُردم مبادا سخنان اين ديوانه را گوش دهى و فريب او بخورى و بسا جمعى بر او هجوم مى آوردند و بر سرش مى ريختند و آنقدر او را مى زدند كه خون از گوشهايش فرو مى ريخت و از هوش مى رفت و سپس به همين حال او را به دوش كشيده به در خانه اش مى انداختند ، ولى نوح با استقامت تمام به كار خود ادامه مى داد تا آخر الامر آنها را به استغفار و پوزش به درگاه حق دعوت نمود و گفت : (استغفروا ربّكم انّه كان غفّارا) خدا آنچنان بخشنده و با گذشت است كه چون از او پوزش بخواهيد و به درگاه مهر و عطوفتش روى آورده از گذشته خويش توبه كنيد شما را ببخشايد و درهاى رحمتش به رويتان بازگشايد و باران رحمت بر شما ببارد و به مال و فرزندان شما را يارى دهد . و گويند اين پيشنهاد پس از اين بود كه چهل سال خداوند محض هشدار، آنان را به قحط و خشكسالى و قطع نسل دچار ساخته بود . در آن حال خداوند به وى وحى نمود كه (انّه لن يؤمن من قومك الاّ من قد آمن) از قوم تو جز عده كمى (كه به نقلى هشت و به قولى هشتاد تن) كه تاكنون ايمان آورده اند ايمان نخواهند آورد .چون نوح از هدايت قوم نوميد گشت آنها را نفرين نمود و گفت : (ربّ لا تذر على الارض من الكافرين ديّارا) پروردگارا از اين كافران ديّارى بر روى زمين مگذار كه اگر بمانند نسلهاى بعد را نيز به گمراهى كشند و خود جز سركش و متمرد نزايند .در آن هنگام خداوند به وى فرمود : دگر از عصيان و سركشى آنان باك مدار و در باره آنها چيزى به من مگوى كه بى چون و چرا غرق شوند . به دستور ما و زير نظر ما كشتى بساز . نوح (به نقل مشهور در مسجد كوفه) با چوب ساج به دست خويش به ساختن كشتى پرداخت . به قولى هشتاد و به قولى صد و به قولى دويست سال كار كشتى به طول هزار و دويست و عرض ششصد و ارتفاع سى ذراع به انجام رسيد ، و ضمن اين مدت مردمان پيرامونش گرد آمده همى او را استهزاء مى كردند و مى گفتند : پس از دعوى پيغمبرى به درودگرى پرداختى ! كشتى را در خشكى مى سازى چگونه اين كشتى حركت كند ؟! نوح مى گفت : شما امروز ما را مسخره مى كنيد ولى روزى ما شما را استهزاء خواهيم نمود . چون كشتى آماده گشت وحى آمد كه از جايگاه خود حيوانات را بخوان . وى به زبان سريانى جانداران برى را ندا كرد . اين ندا را خداوند بدانها فهمانيد و همه حيوانات از اهلى و بيابانى در دم حضور يافتند . از هر نوع جفتى برگزيد و در طبقه اى از كشتى جاى داد و خود با خانواده و سه فرزند :سام و حام و يافث و گروه اندك پيروان به ديگر طبقه درآمدند در حالى كه آذوقه و توشه سرنشينان فراهم شده بود . تنور (در ميان مسجد كوفه) فوران نمود و آب از آن بجوشيد ، باران سيل آسا از آسمان باريدن گرفت ، رودخانه و چشمه ها فيضان كردند ، هوا تاريك گشت ، فرزند نافرمانش (كنعان) چون چنين ديد به كوه پناه برد ، هر چند نوح او را بخواند سود نبخشيد ، آب بالا آمد ، نوح عرض كرد : پروردگارا فرزندم ؟! ندا شد او فرزند تو نيست بلكه فرزند عمل خويش است. تمامى روى زمين را آب فرا گرفت ، كشتى به حركت درآمد تا محاذى مكه رسيد ، كعبه را طواف نمود و به سير خود ادامه داد تا سرانجام به كوه جودى (در سرزمين موصل) رسيد و بر آن لنگر افكند و آب رفته رفته فرو نشست .نوح به قولى پس از طوفان هفتصد و به نقلى پنجاه سال بزيست و با ياران و فرزندان به بناى شهرها و آباديها پرداخت . وى از ميان سه فرزندش سام را كه از همه شايسته تر بود به دستور خداوند به وصايت برگزيد و او را وصى خويش ساخت و وصيت نامه اى مشتمل بر تكاليف و وظايف به وى سپرد و او را دستور داد هر ساله در روزى معين كه آن را عيد خود كنند در آن وصيت نامه بنگرد و مجدداً به وظائفشان آشنا گردند ، و آنها را به آمدن هود مژده داد .و امّا حام و يافث داراى علمى سودمند نبودند . از امام باقر (ع) رسيده كه شريعت نوح عبارت بوده از :يكتاپرستى و عبادت خالص عارى از شرك به پروردگار متعال و نماز و (روزه و) امر به معروف و نهى از منكر و احكام حلال و حرام . ولى حدود و مواريث در آن نبوده .از امام صادق (ع) روايت است كه چون نوح را مرگ فرا رسيد وى در آفتاب بود ، ملك الموت به وى سلام كرد ، گفت : به چه منظور آمده اى ؟ ملك الموت گفت به قبض روحت مأمورم . نوح گفت : مرا مهلت مى دهى كه به سايه روم ؟ گفت : آرى . چون به سايه رفت گفت اى ملك الموت همه عمرى كه بر من گذشت گوئى به اندازه همين مدت كوتاه انتقالم از آفتاب به سايه بود ، به كارت بپرداز . (قرآن سوره اعراف و هود و مجمع البيان و مجمع