عارف كامل سيد احمد فهرى فرموده است : بنا بر نقل يكى از دانشمندان معاصر از كتاب سلافة العصر تاءليف علامه سيد على صدرالدين مدنى صاحب رياض السالكين در شرح صحيفه سيد الساجدين عليه السلام كه سيد محقق داماد رضى الله عنه را مكتوبى است به نام ((الرسالة الخلعية )) و صورت آن چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم همه ثنا مخصوص پروردگار جهانيان است و درود او بر سيد ما محمد و خاندان پاكش باد: در يكى از روزهاى ماه جارى (روز جمعه 16 شعبان سال يكهزار و بيست و سه هجرى ) در خلوتى نشسته و مشغول ذكر پروردگارم بودم در خلال آنكه نام مبارك (الغنى ) راكه ذكرو ورد خود قرار داده و (ياغنى و يا مغنى ) را با تشديد تكرار مى نمودم و به جز فرو رفتن در حرم سر الهى و نابود شدن درشعاع نور او از همه چيز غافل بودم كه به ناگاه جاذبه قدسى به سرعت هر چه بيشتر مرا در ربود و از آشيانه بدن بيرون كشيد، پس حلقه هاى نور حواس را گسيخته و گره هاى دام طبيعت را بازنمودم و با بال روح در وسط ملكوت حقيقت شروع به پرواز كردم و خود را اين چنين يافتم كه جامه تن را از قالب روح بيرون كشيده و از جايگاهش به دور انداخته و دل را صفا و جلا داده جسدم را به كنارى گذاشته و كشور زمان را در هم پيچيده و به عالم دهر قدم گذاشتم و آنجا ديدم كه مغزهاى متفكر مجموعه اى نظامات امت ها از ابداعات و تكوينيات و الهيات و طبيعيات و قدسيات و هيولائيات و دهريات و زمانيات و همه اقوام كفر و ايمان و قبايل جاهليت و اسلام از مردان و زنان گذشته و موجود و آينده و جانشينان در ازل و ابد همگى يكجا در مصر وجود گرد آمده اند و همه آحاد مجامع امكان ريز و درشتش ، كوچك و بزرگش ، اثباتى و ابدائيش در حال و آينده اش همه و همه گروه گروه جذب آن عالم گرديده و ماهيات همه آنها رو به درگاه خداى سبحان نموده و ناخودآگاه چشم به آستان او دوخته اند وهمه آنان با زبان فقر شديد و لسان هويت هلاكت زا ناله بيچارگى و فرياد دعا و تضرع سر داده بودند و او را ياد مى كردند و دعا مى نمودند كه به فريادشان برسد و ناخودآگاه (يا غنى و يا مغنى )
مى گفتند.
چيزى نمانده بود كه در آن ناله هاى عقلى و فريادهاى غيبى از خود بى خود شوم و ازشدت حيرت و دهشت جوهر ذات عاقله خود را فراموش كنم و از ديدگاه نفس مجردم غايب گردم و از زمين پهناور هستى هجرت نموده و ازناحيه قطر وجود يكباره بيرون روم كه ناگاه آن حالت خلسه روحى باكمال انسى كه به او داشتم مرا وداع گفت وهمان رباينده در حالى كه كمال اشتياق به آن را داشتم و ازفراقش متاءسف بودم مرا درربود و دوباره به درياى خروشان زمين و جايگاه دروغين و فريب آباد طبيعت بازگشتم ...
رساله ياد شده به همين جا پايان يافت .(382)