قرآن مجيد بيش از هر مسأله اى روى شرك تكيه مى كند و از آن نكوهش مى كند.
شرك به آن صورت كه در زمان نزول قرآن رايج بود, در پرتو تعاليم اسلام از سرزمينهاى ما رخت بربسته و جامعه اسلامى از بت پرستى پيراسته ساخت(1).
اما گاهى در جامعه هاى اسلامى, شرك به صورت ديگر جلوه كرده و جاى آن شرك كهن را مى گيرد. در اين جا هر چند از بت چوبى و فلزى يا اجرام آسمانى خبرى نيست, ولى بت در اين جا به صورت مقام و منصب, پول و ثروت, مد و تجمل پرستى و ديگر هواها و هوسها در مى آيد, كه همگى از شاخه هاى خودپرستى و نفس پرستى است.
قرآن مجيد درباره اين افراد مى فرمايد: (أرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويِِهُ)(1). از مردم كسانى هستند كه بت آنها هوا و هوس آنهاست, زيرا مقام, پول, جاه و شهرت را آن چنان مى خواهند كه آنها را به سرحد معبود مى پرستند.
آنان به اندازه اى به مقام و هوا و هوس علاقه دارند كه تصور مى كنند پول و قدرت ظاهرى همه كاره است و اگر اين وسايل مادى از دست آنها گرفته شود, دوران بيچارگى آنها آغاز مى گردد; از اين جهت, مقام, قدرت, ثروت و پول را بسان يك معبود مى پرستند و حيات و زندگى را در گرو آنها مى دانند. يك چنين افراد, تمام فضايل اخلاقى را فداى بت هايى به نامهاى قدرت, شهرت, جاه و مال و… مى نمايند و همه اصول انسانى را فداى آنها مى سازند. جنگهاى بين المللى اول و دوم, علتى جز هواپرستى يك مشت توسعه طلب نداشت, كه بر اثر جاه طلبى آنها ميليونها نفوس از بين رفت. سقوط چنين افراد نفس پرست از مقام انسانى قطعى است, سقوطى كه از انسانيت اثرى باقى نمى ماند. شايد آيه زير اشاره به مطلب فوق باشد:
(وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَاَنَّمِا خَرّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ اَوْ تَهْوى بِهِ الرّيحُ فى مَكِانٍ سَحيقٍ(1) كسى كه جز خدا را مى پرستد [خواه بت باشد يا نفس و مقام] مانند اين است كه از آسمان سقوط كند و در فضا بدن او طعمه پرندگان شكارى گردد, و يا طوفانى او را به قعر دره اى عميق پرتاب كند)
آيا با اين وضع, جا ندارد كه لقمان شرك را ستم بزرگ بشمارد؟ ستمى بر خدا, ستمى بر خويش كه مبدأ بسيارى از مفاسد است, چنان كه فرموده: (اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ).