اشاره كرديم كه ابوالحسن اشعري (م 330 يا 334) در نيمه نخست قرن چهارم، ازمكتب اعتزال جدا شد ومكتب جديدي تأسيس كرد. او كوشيد تا عقايد اهل حديثرا كه پراكنده و قشري بود، قانونمند كرده وتحت يك نظام عقلي درآورد. اين كارمورد رضايت حنابله نبود؛ بهويژه كه تغييراتي در عقايد آنها داده ميشد. مذهباشعري به تدريج جاي خود را در ميان شماري از سنيان علاقمند به مباحث عقليودر عين حال گريزان از عقايد معتزله باز كرد. اشاعره خود را سني ناميدند و بههيچروي در برابر اتهامات اهل حديث تسليم نشدند.
شهرهاي ايران مراكز مهم نشر انديشه اشعري گرديد. ابن فورك اصفهاني (م406) نقش مهمي در ترويج اين مذهب در اصفهان و شيراز و نيشابور داشت. درايران، شهر نيشابور، محل توسعه اين مذهب شد. ابن فورك نزديك به سي سال ازعمر خويش را در اين ديار سپري كرد و با كراميان كه مهمترين رقيب مذهباشعري در خراسان بودند، درگير شد. همه اين اقدامات، با تأسيس نظاميهها، به اوجخود رسيد و مذهب اشعري را در ايران استوار كرد.
با قدرت يافتن اشعريها، به تدريج كار اهل حديث وحنابله محدود شدهميرفت كه بساط آنها از بسياري سرزمينها از جمله ايران برچيده شود. تا پيش ازآن، حنابله بغداد حرف اول را در اين شهر ميزدند. دشمني آنها با عالمان معتزلي بهحدي بود كه نوشتهاند: ابوعلي متكلم ـ كه در سال 478 درگذشت ـ از دشمني عامه،پنجاه سال نتوانست از خانهاش در بغداد بيرون آيد؛ اما اين بار، با روي كار آمدنخواجه نظامالملك وتأسيس مدارس نظاميه، شافعيان اشعري قدرت زيادي بهدست آوردند. زماني كه ابونصر فرزند ابوالقاسم قُشَيري به سال 469 به بغداد آمدودر نظاميه آن شهر به موعظه نشست، ميان وي وحنابله درگيري رخ داد كه شمارياز مردم كشته شدند.
اين درگيريها در سالهاي بعد نيز رخ داد وبه تدريج به جاي نزاع كهنه شيعهوسني نشست. ابناثير از درگيري مشابهي در سال 470 خبر داده كه مؤيدالملكفرزند نظامالملك نيز در آن درگير بود.
اين درگيريها تا به آنجا بود كه شاعري، ضمن شعري، نظامالملك را خطابكرده، از او خواست تا به داد بغداد ومدرسه نظاميه برسد. ابنجُهَير وزير خليفهجديد المتقدي، مسبّب اين درگيريها بود. نظامالملك با اعمال نفوذ، خليفهراواداشت تا وي را از وزارت بركنار كند. گرچه بعدها عذر خواهي ابنجهير ويكازدواج، سبب شفاعت نظامالملك براي بازگردان وزارت خليفه به ابنجهير شد.
در سال 475 بار ديگر ميان شافعيان ـ كه اشعري شده بودند ـ با حنابله درگيريپيش آمد.
ابوالقاسم بكري شافعي، رسما در نظاميه بغداد، با استثنا كردن احمد بنحنبل، حنابله را كافر خواند. چند روز بعد، فتنهاي ميان او وبرخي حنابله پيش آمدكه باز وي در محكوم كردن انديشههاي حنابله اصرار بيشتري كرد.
در اصفهان، خاندان صدريه ـ از آلخجند ـ در برابر خاندان صاعديه قرار داشتند.گروه اول رئيس شافعيان وگروه دوم رئيس حنفيان شهر بودند ودر دوره سلجوقي،بهطور دايم با يكديگر درگير بودند.
با اين حال، بايد توجه داشت كه خواجه بايد سخت مراقب تركان سلجوقي نيزكه حنفيان متعصبي بودند، ميبود. او در ظاهر ميكوشيد تا برخورد مذهبي ميانخود وسلطان ايجاد نكند؛ اما به هر روي پشتوانه مهمي براي مذهب شافعي بهشمار ميآمد.
خواجه نظامالملك، صرف نظر از آن كه يك دانشمند، سياستدان وسياستمداربرجسته بود، از نظر مذهبي سخت به عقايد خود پايبند بود. وي مذهب تسنن را بهديده احترام