تاریخ ایران اسلامی

رسول جعفریان

نسخه متنی -صفحه : 223/ 173
نمايش فراداده

را بست‌ وهمه‌ چيز را به‌ تعليم‌ وتعلّم‌ امام‌ دانست‌. به‌ همين‌دليل‌ از آن‌ پس‌ نام‌ جديد آنها فرقه‌ تعليمي‌ شد. باور حسن‌ چنين‌ بود كه‌ شناخت‌ هيچ‌چيز، حتي‌ شناخت‌ خداوند، بدون‌ آن‌ كه‌ از طريق‌ امام‌ باشد، ممكن‌ نيست‌:

سيّدنا به‌ كلي‌ درِ تعليم‌ دربست‌ وگفت‌ خداي‌شناسي‌ به‌ عقل‌ ونظر نيست‌، به‌تعليم‌ امامست‌، چه‌ بيش‌تر اهل‌ عالم‌ عقلااند وهر كسي‌ را در راه‌ دين‌ نظر است‌؛اگر در معرفت‌ حق‌ تعالي‌ نظر عقل‌ كافي‌ بودي‌، اهل‌ هيچ‌ مذهبي‌ را بر خصم‌ خودانكار واعتراض‌ نرسيدي‌ وهمگنان‌ متساوي‌ بودندي‌؛ چه‌ همه‌ كس‌ به‌ نظر عقل‌مزيّن‌اند.

حسن‌ صباح‌ با استقرار در الموت‌، كوشيد تا نواحي‌ اطراف‌ الموت‌ را به‌ تصرف‌خود درآورد ودولت‌ خويش‌ را همانجا مستقر سازد. هدف‌ مهم‌ وي‌، تصرف‌قلعه‌هاي‌ نفوذ ناپذيري‌ بود كه‌ در اطراف‌ الموت‌ ونقاط‌ ديگر ايران‌ وجود داشت‌.

جداي‌ از الموت‌، حسن‌ صباح‌ يكي‌ از داعيان‌ خود با نام‌ حسين‌ قائني‌ را به‌قهستان‌ در جنوب‌ خراسان‌، در نواحي‌ قاينات‌ فرستاد. وي‌ موفق‌ به‌ تسخير برخي‌ ازقلعه‌هاي‌ آن‌ ناحيه‌ شد وآن‌ مركز، پس‌ از الموت‌، دومين‌ مركز اسماعيليان‌ در ايران‌گرديد.

تبليغات‌ اسماعيلي‌ به‌ سرعت‌ در حال‌ گسترش‌ بود وداعيان‌ در قزوين‌، ري‌،طالقان‌ وبسياري‌ از نقاط‌ ديگر توانستند طرفداران‌ بسياري‌ را جلب‌ كرده‌ وبه‌الموت‌ بفرستند.

نخستين‌ حمله‌ سپاه‌ ملكشاه‌ به‌ فرماندهي‌ ارسلانتاش‌ به‌ الموت‌، با شكست‌مواجه‌ شد.

سپاه‌ ديگر وي‌ در قهستان‌، بدون‌ آن‌ كه‌ بتواند قلعه‌هاي‌ اسماعيليه‌ راتصرف‌ كند، با شنيدن‌ خبر درگذشت‌ ملكشاه‌، از محاصره‌ دست‌ برداشت‌ وبه‌اصفهان‌ بازگشت‌. در سال‌ 495 قلعه‌ لمَّسر كه‌ در رودبار بود، به‌ تصرف‌ اسماعيليان‌درآمد ومواضع‌ آنها در آن‌ ديار استحكام‌ بيش‌تري‌ يافت‌.

سياست‌ ترور

روشن‌ بود كه‌ حسن‌ صباح‌ نمي‌توانست‌ به‌ مناطق‌ اطراف‌ لشكركشي‌ كند؛ زيرانيروي‌ لازم‌ را در اختيار نداشت‌. وي‌ مصمم‌ شد با استفاده‌ از نيروهاي‌ زبده‌ از جان‌گذشته‌اي‌ كه‌ داشت‌، و به‌ آنها فدائي‌ مي‌گفتند، به‌ جان‌ كارگزاران‌ دولت‌ سلجوقي‌افتاده‌، آنها را نابود كند.

نخستين‌ هدف‌ مي‌توانست‌ نظام‌الملك‌ باشد كه‌ در سالهاي‌ پاياني‌ عمر تلاش‌زيادي‌ در قلع‌ وقمع‌ اسماعيليان‌ كرده‌ بود. اين‌ مطلب‌ از فصل‌هاي‌ پاياني‌ كتاب‌سياست‌ نامه‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ شرح‌ داديم‌، به‌ دست‌ مي‌آيد. جويني‌ مي‌نويسد:

حسن‌ صباح‌ مصايد مكايد بگسترد تا صيدي‌ شگرف‌ چون‌ نظام‌ الملك‌ به‌ اول‌وهلت‌ در دام‌ اهلاك‌ آورد... شخصي‌ بوطاهر اراني‌ نام‌ ونسب‌... شب‌ آدينه‌دوازدهم‌ رمضان‌ سنه‌ 485 به‌ حدود نهاوند در منزلي‌ كه‌ آن‌ را صحنه‌ خوانند به‌شكل‌ صوفي‌ پيش‌ محفّه‌ نظام‌الملك‌ رفت‌ كه‌ بعد الافطار در محفه‌ از بارگاه‌ باخرگاه‌ حرم‌ مي‌شد، كاردي‌ بر او زد... اول‌ كسي‌ كه‌ فدائيان‌ كشتند نظام‌ الملك‌ بود.

ترديدهايي‌ در اين‌ كه‌ قتل‌ نظام‌ الملك‌ از سوي‌ اسماعيليان‌ باشد، شده‌ است‌. برخي‌قتل‌ او را به‌ تحريك‌ تاج‌ الملك‌ مي‌دانند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ اين‌ كه‌ اين‌ قبيل‌ كشتن‌، ازآن‌ پس‌، آن‌چنان‌ توسط‌ فدائيان‌ اسماعيلي‌ شايع‌ شد، كه‌ كمتر ترديدي‌ در آن‌ مي‌توان‌ كرد.

پس‌ از آن‌ ترورها دامنه‌ وسيعي‌ به‌ خود گرفت‌ وموجي‌ از وحشت‌ در دل‌ امراي‌ترك‌ ونيز عالمان‌ وابسته‌ به‌ دربار سلجوقي‌ از جمله‌ قاضيان‌ وخطيبان‌ وفقيهان‌افتاد. جويني‌ نوشته‌ است‌:

بعد از نظام‌ الملك‌ به‌ مدتي‌، در دو نوبت‌ دو پسر او را كارد زدند. يكي‌ را كه‌ نام‌احمد بود به‌ بغداد مفلوج‌ گشت‌ وفخرالملك‌ را در نشابور كارد زدند. وبعد از آن‌امرا واسفهسالاران‌ ومعارف‌ را به‌ حيله‌ فدائي‌ متواتر ومتوالي‌ مي‌كشت‌ وهر كه‌ بااو تعصبي‌ مي‌كرد، بدين‌