در آمدی بر کلام جدید

علی ربانی گلپایگانی

نسخه متنی -صفحه : 113/ 13
نمايش فراداده

دين قرار گرفته است. بدين ترتيب، فلسفه دين علاوه بر توصيف و تحليل عقايد ديني که شأن فيلسوف ديني است نقش کلامي نيز دارد. کاربرد رايج‌تر فلسفه دين به معناي پژوهش فلسفي درباره آموزه‌ها، احکام، مناسک و آداب ديني است، بدون اين که در صدد دفاع از آنها باشد. فلسفه دين در اين معنا نسبت به دين موضع بي‌طرفي دارد و صرفاً به توصيف و تحليل دين و آموزه‌ها و احکام آن مي‌پردازد. جان هيک درباره اين کاربرد فلسفه دين گفته است: «مي‌توان اصطلاح فلسفه دين را در معناي اخص آن يعني تفکر فلسفي در باب دين به کار برد. بنابراين تعريف، فلسفه دين وسيله‌اي براي آموزش [يا دفاع از] دين نيست. اساساً ضروري نيست که از ديدگاه ديني به آن نگاه کنيم، [هم] کساني که به خدا اعتقاد ندارند و [هم] افراد ديندار، به طور يکسان مي‌توانند به تفکر فلسفي در باب دين بپردازند. نگاه فلسفه دين به مفاهيم ديني، مراسم عبادي و تجربه ديني مانند نگاه فلسفه حقوق به مفاهيم و دلايل حقوقي و مانند نگاه فلسفه هنر به پديده‌هاي هنري و مباحث زيبايي شناسي است. مطابق اين اصطلاح، تفاوت روشن فلسفه دين با علم کلام در اين است که علم کلام نسبت به دين و عقايد ديني موضع دفاعي دارد، ولي فلسفه دين موضع فلسفي و بي‌طرف دارد. البته بي‌طرف بودن آن به لحاظ ماهيت علمي آن است، اما فلسفه دين موجود در جهان غرب، به دليل اين که در فضايي اومانيستي- ليبراليستي پديد آمده است، نمي‌تواند نسبت به دين موضع بي‌طرفي کاملي داشته باشد و اين نکته‌اي است که نبايد متکلمان ديني از آن غفلت ورزند.

فصل پنجم تاريخ و تطور علم کلام

تحليل تاريخي

از آنجا که حقيقت و رسالت علم کلام، تبيين، اثبات و دفاع از عقايد دين است، مي‌توان گفت کلام اسلامي همزمان با ظهور آيين اسلام پديد آمده است و پيامبر اکرم (ص) نخستين کسي است که عهده‌دار ايفاي رسالت کلامي در اسلام گرديد. مناظره‌هاي کلامي پيامبر (ص) با مشرکان و کافران در آيات قرآن و احاديث اسلامي گزارش شده است. پس از رحلت پيامبر (ص) و در پي تحولاتي که در دنياي اسلام در زمينه‌هاي مختلف رخ داد، تاريخ کلام اسلامي نيز متحول گرديد و به تدريج در زمينه مسائل اعتقادي، دسته ‌بندي‌هايي پديد آمد و به پيدايش فرقه‌ها و مذاهب کلامي انجاميد. نخستين و مهم‌ترين اختلاف کلامي که در دنياي اسلام پديد آمد بحث درباره خلافت و امامت بود. پس از آن در زمينه‌ مسائلي چون قضا و قدر، صفات خداوند، ايمان گنه‌کاران و ديدگاه‌هاي متفاوتي مطرح شد و فرقه‌هايي چون قَدَريه، مشبّهه، خوارج و مرجئه پديد آمدند.

با فتوحات اسلامي و توسعه جغرافياي دنياي اسلام زمينه برخورد و تعامل فکري و اعتقادي ميان مسلمانان و پيروان اديان و مذاهب ديگر فراهم شد. اين امر منشأ طرح پرسش‌ها و شبهات جديدي در زمينه مسائل اعتقادي گرديد و سبب شد بحث‌ها و مجادله‌هاي کلامي شدت و گسترش يابد. از سوي ديگر نظام‌هاي سياسي حاکم بر دنياي اسلام نيز در عصر اموي و عباسي به انگيزه‌هاي سياسي به اختلافات مذهبي و اعتقادي دامن مي‌زدند. اين امر عامل ديگري در گسترش و شدت يافتن منازعات