موضوع عرفان نظري و عملي است اثبات ميکند، چنان که عقايد يقيني و مسلم کلامي ميتواند مقياس
ارزيابي شهودهاي اصيل عرفاني از شهودهاي دروغين باشد. بدين جهت است که محققان، آموزش فلسفه و کلام
را شرط لازم براي گام نهادن در عرصه عرفان دانستهاند.54 از سوي ديگر، تجربهها و مکاشفههاي
عرفاني، متکلم را در تحصيل معرفت يقيني درباره وجود و صفات کمال الهي کمک ميکند، چنان که در شناختن
مقام پيامبر و آثار معنوي احکام شرعي نيز راهگشاي او خواهد بود.علم کلام از علوم تجربي نيز تأثير ميپذيرد. تأثير علوم تجربي بر علم کلام دو جنبه ايجابي و سلبي
دارد. جنبه ايجابي آن کمکهايي است که نظريههاي علمي به عقايد ديني ميرسانند؛ مانند آنچه به
برهان نظم مربوط ميشود؛ زيرا دادههاي علمي جديد، ابعاد گسترده و نويني از نظم طبيعي را آشکار
ساخته است. چنان که دانشهاي نويني چون روانشناسي، روانکاوي و جامعه شناسي آثار مثبت و سازنده
دينداري را براي بشر روشن نمودهاند. اما علوم تجربي بر علم کلام تأثير سلبي نيز
داشتهاند و در مواردي عقايد و آموزههاي ديني را با چالش مواجه کردهاند. اين چالشها در حوزه
علوم انساني بيشتر از علوم طبيعي بوده است.55 سرّ اين مطلب آن است که علوم انساني از مباني فلسفي
تأثير بسيار ميپذيرند و از طرفي، فلسفههاي رايج در جوامع غربي که در علوم تجربي پيشرفتهاي
شگرفي داشتهاند، صبغه اومانيستي و ليبراليستي دارند. اين مباني فلسفي، با مباني ديني ناسازگارند؛
در نتيجه، علوم انساني مبتني بر آنها نيز با عقايد ديني ناسازگار خواهند بود.علامه طباطبايي در اين باره گفته است:
«تشريع قرآني بر پايه توحيد فطري و اخلاق فاضله و ارزشهاي فطري انسان استوار است. ولي جامعه شناسان
و حقوقدانان غربي معارف توحيدي و ارزشهاي اخلاقي را از قلمرو زندگي انسان و جامعه بشري بيرون
نمودهاند و صرفا به تکامل مادي و اجتماعي انسان اهتمام ورزيدهاند، بدين جهت است که از ديدگاه
اسلام تکامل و تحول زندگي بشر با جاودانگي اصول اخلاقي و تربيتي ناسازگاري ندارد؛ ولي از نظر اين
دانشمندان با تحول و تکامل زندگي مادي بشر، قوانين اجتماعي نيز متحول ميگردد».
کلام و فلسفه دين
فلسفه دين دو کاربرد کلي دارد. يکي از کاربردهاي آن به معناي غايت و حکمت تشريع دين است. فلسفه اعماليچون نماز، روزه، حج و مانند آن، مصاديق فلسفه دين در کاربرد مزبور ميباشند. در اين کاربرد، فلسفه
دين نام رشته علمي خاصي نيست تا با علم کلام مقايسه شود. کاربرد ديگر فلسفه دين به معناي رشته علمي
خاصي است و از اقسام فلسفههاي مضاف است. توضيح اين که فلسفه در اصطلاح
مطلق آن همان فلسفه اولي يا مابعدالطبيعه است که علم هستي شناسي است و به تبيين اقسام و احکام کلي
هستي ميپردازد، اما فلسفه مضاف آن است که به چيز ديگري مانند منطق، اخلاق، هنر، دين و اضافه
ميشود و گفته ميشود، فلسفه منطق، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر، فلسفه دين و
فلسفه دين در اين کاربرد نيز داراي دو معناست. يکي عبارت است از دفاع فلسفي از دين که در اين صورت با
کلام عقلي و فلسفي برابر است. جان هيک57 در اين باره گفته است: «زماني، فلسفه دين به معناي تفکر فلسفي
در باب دين، يعني دفاع فلسفي از اعتقادات ديني دانسته ميشد. فلسفه دين به عنوان ادامه دهنده نقش و
کارکرد الهيات طبيعي (عقلاني)58 که متمايز از الهيات وحياني بود، شناخته ميگرديد که غايت آن اثبات
وجود خدا از طريق براهين عقلي بود.
پرود فوت60 نيز از دو نوع رويکرد در فلسفه دين ياد کرده و رويکرد نخست آن را به بررسي و ارزيابي
معقوليت عقايد ديني با توجه به انسجام آنها و اعتبار براهين مربوط به توجيه آنها، تعريف کرده است. وي
سپس يادآور شده است که اين رويکرد در باب فلسفه دين، پس از دوره فترت، بار ديگر مورد توجه فيلسوفان