تعاليم پيامبران الهي بهره گرفتهاند.
با قطع نظر از نکته پيشين، و با قبول اين فرض که در ميان انسانها افرادي يافت ميشوند که بدون
بهرهگيري ازهدايت وحياني ميتوانند در مبدا شناسي به معرفت کامل دست يابند، اين مطلب نياز عمومي
بشر به هدايت وحياني را در زمينه خداشناسي برطرف نميسازد، زيرا اولا: فيلسوفان معمولا با زبان فني
و تخصصي سخن گفته و ميگويند، به گونهاي که افراد عادي از فهم سخن آنان عاجزند، ثانياً: آنان به
عنوان برگزيدگان ويژه خداوند در ميان بشرکه مورد تاييد ويژه الهي باشند، به
شمار نميروند و سخنان آنان فاقد جنبه ايمان آفريني و جذبه و شور در دل انسان است. به عبارت ديگر،
جهان بيني فلسفي اگر چه از استحکام منطقي برخوردار است، ولي فاقد ويژگي تقدس است که از معيارهاي
لازم براي يک جهان بيني کامل به شمار ميرود.
نيازمندي بشر به هدايت وحياني در معاد شناسي- چنان که گفته شد- به مراتب از نياز او به هدايت وحياني
در مبدا شناسي بيشتر است؛ زيرا درباره معاد آن چه از طريق تفکر عقلاني ميتوان اثبات کرد، اصل وجود
جهاني ديگر و زندگي انسان در سراي ديگر و پاداشها و کيفرهاي مناسب، سعادتها و شقاوتهاي اخروي
است، اما معرفت تفصيلي نسبت به اين مسائل از توان عقلي بشري بيرون است. از سوي ديگر در اين مطلب نيز
ترديدي نيست که سعادت و شقاوت اخروي انسان به چگونگي عقايد، اخلاق و اعمال او در اين جهان بستگي دارد
و «و هر کسي آن درود عاقبت کارکه کشت» از سوي ديگر، معرفت کامل و تفصيلي نسبت به عقايد و رفتارهايي که
سعادت يا شقاوت اخروي انسان را به دنبال خواهد داشت نيز از دسترس عقل و تجربه انسان بيرون است. بدين
جهت، آگاهي بشر از تفاصيل آنچه در سراي ديگر تحقق خواهد يافت، و شناخت کامل نسبت به عقايد و رفتارها
و اوصافي که سعادت يا شقاوت اخروي او را در پي خواهد داشت، جز از طريق وحي تحقق نخواهد يافت.
فصل چهارم
قلمرو دين
درباره قلمرو دين دو پرسش قابل طرح است: يکي اين که دين درچه قلمروهايي بايد دخالت کند؟ و ديگري اين که دين در چه قلمروهايي دخالت کرده است؟ پرسش نخست را ميتوان از طريق عقل پاسخ داد ولي پرسش دوم را
فقط با رجوع به منابع وحياني ميتوان به دست آورد.
عقل و قلمرو دين
از دلايلي که براي اثبات نياز بشر به دين اقامه گرديد، ميتوان به حکم عقل درباره قلمرو دين پي برد؛زيرا آن دلايل همگي عقلي و برون وحيي بودند. از دلايل ياد شده به دست آمد که بشر در همه شئون زندگي
خود، چه در حيطه زندگي فردي، و چه در حوزه زندگي اجتماعي به هدايتهاي ديني نياز دارد. اين مطلب را
از نياز بشر به دين از جنبه حيات اخروي نيز ميتوان به دست آورد؛ زيرا سعادت و شقاوت اخروي انسان
وابسته به نوع عقايد و رفتار انسان در زندگي دنيوي است و در اين جهت ميان رفتارهاي عبادي، اخلاقي،
اقتصادي و سياسي تفاوتي وجود ندارد، همان گونه که نوع رفتار عبادي بشر در سعادت و شقاوت اخروي،
تاثير دارد، نوع
رفتار سياسي او نيز چنين است. از اين رو، نياز بشر به دين به حوزه مسائل عبادي يا اخلاقي خلاصه
نميشود، بلکه همه شئون زندگي او را در برميگيرد.فيلسوفان مسلمان، آنجا که از طريق نيازمندي زندگي اجتماعي بشر به قانون بر ضرورت نبوت و دين براي
انسان استدلال کردهاند، اين مطلب را يادآور شدهاند. آنان صرفا به زندگي اجتماعي انسان و حيات