مينمايند.2 . پيش فرض اين نظريهها اين است که دينگرايي يا خداگرايي بشر ابتدايي نميتوانسته است منشا منطقي
داشته باشد لذا در صدد يافتن منشا و سرچشمهاي در تخيل يا تفکر نادرست و غير منطقي برآمدهاند؛ ولي
اين پيش فرض، نه تنها فاقد دليل است، بلکه نظريه فطرت – که پيش از اين بيان گرديد- دليل روشني بر
نادرستي آن است. بر اساس نظريه فطرت- که برهان منطقي آن را تاييد ميکند- آنچه بشر را به جهان غيب و
مسئله پرستش و نيايش سوق داده است فطرت جستجوگر و تکامل گرا و تعالي طلب انسان است و عقايد يا اعمال
خرافي که در اديان مختلف راه يافتهاند، نتيجه انحرافاتي است که در مسير فطرت رخ داده
است. مک کواري176 در اشاره به انتقاد فوق گفته است:
«نکته مورد گفتگو با طبيعت گرايان اين است که آيا واقعا در جريان تکامل، ما بايد مرتبه بالاتر را بر
حسب مرتبه پايينتر ادارک کنيم. يا مرتبه پايينتر را در پرتو مرتبه بالاتر؟ آيا اعتقاد به خدا
صرفا بقاي خرافه پرستي روزگاران نخستين است يا اين که اين عقايد ابتدايي را بايد به عنوان
برداشتهايي اجمالي و اوليه از مفهومي که رفته رفته عمق و روشني بيشتري يافته است، ادراک کرد؟ اين
پرسشي است که خود انسانشناسي، صلاحيت پاسخگويي به آن ندارد».
اتکاطلبي کودکانه و منشا دين
فرويد178 دين را ناشي از آرزو انديشي و اتکاطلبي کودکانه انسان دانسته است. کودک در خود احساس ضعف وناتواني ميکند و براي مواجهه با مشکلات به پناهگاهي نيازمند است. پناهگاه او پدر اوست. اما پس از آن
که بزرگ ميشود و با مشکلات بزرگتر طبيعي و اجتماعي رو به رو ميگردد، به پناهگاه نيرومندتري
نياز دارد. در اين جا دست به فرافکني زده و موجودي آسماني را به عنوان پدري که ميتواند پناهگاه امن
او باشد تصور ميکند. اعتقاد به خدا به عنوان ياور آسماني، ادامه اتکاطلبي کودکانه انسان است که
ميخواهد از واقعيتهاي ناگوار زندگي بگريزد.
نقد
1 . پيش فرض نظريه فرويد درباره منشا دين اين است که دين منشا منطقي و عقلاني ندارد، بدين جهت بهجستجوي منشاي غير عقلاني براي آن پرداخته، و با
تحليلي روانکاوانه، آن را ناشي از عقده اديپ دانسته است. نظريه فطرت که از پشتوانه منطقي و عقلي
برخوردار است، اين تحليل را ابطال ميکند.2 . داستان پدرکشي نخستين بدان گونه که فرويد تصوير کرده است، افسانهاي بيش نيست و فاقد پشتوانه
علمي و تاريخي معتبر است.3 . مردم شناسان جديد فرضيه گروه نخستين را که بر اساس آن انسانها به صورت گلههايي زندگي ميکردند
که زير سلطه مرد واحدي بودند، تاييد نميکنند.4 . روش فرويد، علمي و بيطرف نيست، زيرا شواهد و مثالهايي که آورده است مربوط به اديان ابتدايي
است، و هيچ ذکري از اوليا و قديسان اديان توحيدي به ميان نميآورد، آنچه او به عنوان دين تصوير کرده
است، جز کاريکاتوري از اديان بزرگ توحيدي نميباشد.5 . هيچ مدرک علمي دال بر اين که توتم پرستي، نخستين صورت دين بوده، در دست نيست. بنابراين، فرضيه
فرويد در اين باره ارزش علمي ندارد.
روانکاوان برجستهاي چون يونگ نظريه فرويد را درباره منشا دين ابطال کردهاند، از نظر يونگ روح يا
جان آدمي فطرتا کارکرد ديني دارد و تاکيد کرده است که او چنين کارکردي را به روح نسبت نميدهد بلکه
اين واقعيت را از صدها آزمون و تجربه علمي دريافته است. يونگ ميگويد: «دين همان قدر واقعي است که