حس حقيقت جويي و دين‌گرايي انسان - در آمدی بر کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در آمدی بر کلام جدید - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«به نظر من هرگاه ضمير آگاه خود را دنبال کنيم به ماوراي اين جهان محسوس و عقلاني

مي‌رسيم، نام آن را هر چه مي‌خواهيد بگذاريد، ماوراي طبيعت يا عالم غيب و اسرار. اين عالم غيب و
اسرار يک عالم خيالي و وهمي نيست؛ زيرا چنان که مي‌بينيم در اين دنياي محسوس اثر و عمل دارد. وقتي ما
با آن عالم ارتباط برقرار مي‌کنيم، ما را دگرگون مي‌کند، مثل اين که روح جديدي در ما دميده باشند،
اعمال و رفتار ما کاملا عوض مي‌شود.»

حس حقيقت جويي و دين‌گرايي انسان

آنچه گذشت مربوط به نقش فطرت گرايشي انسان در دين‌گرايي او بود. دين گرايي انسان را مي‌توان بر اساس
فطرت ادراکي او نيز تقسيم کرد. چنان که بيان گرديد حس حقيقت جويي يکي از تمايلات فطري و عالي وجود
انسان است. اين حس، پيوسته انسان را به جستجوي علل حوادث و رخدادهاي پيرامون خود برانگيخته است. هر
جا نظم و اتقان ديده است بي‌درنگ از علت و فاعل آن پرسش کرده است. بر اين اساس، يکي از پرسش‌هاي فطري
که مي‌توانسته است براي او مطرح گردد پرسش درباره علت مجموعه حوادث جهان و نظم و اتقان حاکم بر جهان
طبيعت بوده است. بشر از يک سو، حوادث و تحولات جهان طبيعت را مشاهده مي‌کند و براي هر حادثه و
پديده‌اي علتي را مي‌جويد و مي‌شناسد و از سوي ديگر، نظام جهان را در آيينه رخدادها و پديده‌هايي
چون طلوع و غروب خورشيد، گردش شب و روز، فصل‌هاي چهارگانه و مانند آن نظاره مي‌کرده است، حس
کنجکاوي و حقيقت جويي انسان اين پرسش را براي او مطرح کرده است که آيا همان گونه که هر حادثه علتي
دارد مجموع حوادث و پديده‌هاي جهان نيز علت يا علت‌هايي وراي جهان دارد يا نه؟ و آيا نظم جهان بر
اساس طرح و تدبيري حکيمانه و عالمانه پديد آمده است، يا نتيجه حرکت‌هاي ناآگاهانه و کور مادي بوده
است؟

آ
بديهي است، مقتضاي يک داوري خردمندانه اين است که انسان جهان را فعل آفريدگاري عليم و حکيم بداند،
چنان که بسياري از انسان ها در طول تاريخ به چنين داوري خردمندانه‌اي دست يافته‌اند؛ ولي وجود
کساني که در اين باره دچار خطاي فکري شده‌اند و به عقايد غير الهي يا غير توحيدي رسيده‌اند نيز، اصل
پيشين را نقض نمي‌کند؛ زيرا پرسش کنوني اين است که چه عاملي بشر را به مسئله دين و خداپرستي متوجه
ساخته است، خواه خود، خداپرست و دين باور باشد، يا ملحد و بي‌دين. نتيجه بحث پيشين اين است که اين
عامل، فطرت حقيقت جويي انسان بوده است که در مرحله بارور شدن دو گونه الهي و توحيدي يا الحادي و
شرک‌آلود به خود گرفته است.

علامه طباطبايي در اين باره گفته است:
«اگر اثبات وجود خداوند را فطري بشر ندانيم (با اين که فطري است) اصل بحث از آفريدگار جهان فطري است،
زيرا بشر جهان را در حال اجتماع ديده و به صورت يک واحد مشاهده مي‌نمايد و مي‌خواهد بفهمد که آيا
علتي که با غريزه فطري خود در مورد هر پديده‌اي از پديده‌هاي جهان اثبات مي‌کند در مجموعه جهان نيز
ثابت مي‌باشد؟»
استاد مطهري در شرح اين سخن گفته است: «بشر از قديم‌ترين ايام به مفهوم عليت و معلوليت پي برده است و
همين کافي است که او را متوجه مبدا کل کند و لااقل اين پرسش را براي او به وجود آورد که‌‌ آيا همه
موجودات و پديده‌ها از يک مبدا آفرينش به وجود آمده‌اند يا نه؟ به علاوه، بشر از قديم‌ترين ايام،
نظام‌هاي حيرت آور جهان را مي‌ديده است، وجود خود را با تشکيلات منظم و دقيق مشاهده مي‌کرده است،
همين کافي بوده است که اين فکر را در او به وجود آورد که اين تشکيلات منظم و اين حرکات مرتب همه از
مبدا و منشا مدبر و دانا و خودآگاهي ناشي مي‌شود يا نه؟».

/ 113