ميشود؛ مانند ديدگاههاي علمي ناسازگار با دين که در زمينه سياست، اقتصاد، اخلاق و مانند آن
اظهار ميشود.2 . عکس صورت پيشين، در اين فرض نيز تعارض علم و دين شکل قطعي نخواهد داشت و با توجيه و تاويل معرفت
ديني ميتوان به تفاهم رسيد.3 . هيچ يک از دو معرفت علمي و ديني جنبه قطعيت ندارند، بلکه ظني و غير يقينياند چنان که غالب
نظريههاي علمي اين گونهاند و آن دسته از معرفتهاي ديني که از نصوص به دست نيامده باشند، بلکه از
ظواهر و از طريق اجتهاد بدست آمده باشند، قطعي و يقيني نخواهند بود. در اين فرض از طريق تاويل ظواهر
ديني يا نظريه علمي، يا هر دوي آنها (در صورت امکان) ناسازگاري برطرف خواهد شد.
تاويلگرايي اعتدالي و افراطي
حل تعارض علم و دين از طريق تاويل پذيردانستن ظواهر ديني رايجترين روش ميان متفکران ديني به شمارميرود؛ اما در چگونگي تاويل، دو شيوه اعتدالي و افراطي وجود دارد. روش اعتدالي در تاويل اين است که
اولاً: ميان نظريههاي قطعي علمي و نظريههاي ظني (که غالباً اين گونه است) فرق ميگذارد؛
ثانياً:
نظريههاي مربوط به علوم طبيعي را از نظريههاي مربوط به علوم اجتماعي جدا ميسازند و همه جا اصل
را بر تأويل ظواهر و احکام ديني قرار نميدهند؛
ثالثاً: در تأويل ظواهر و احکام ديني از تحميل
نظريههاي علمي بر ظواهر ديني دوري ميگزينند و با رعايت مجموعه اصول و قواعد فهم دين- به ويژه در
نظر گرفتن مجموعه ظواهر ديني مربوط به يک موضوع – به تاويل دست ميزنند؛ اما
تاويل گرايي افراطي بدون در نظر گرفتن نکات ياد شده هميشه و همه جا اصالت را به نظريههاي علمي داده
و دين را مطابق آنها تفسير و تاويل ميکند. بر اساس اين روش، حتي معجزاتي که در متون اوليه ديني آمده
است نيز به شيوه علمي تاويل ميشود.ايان باربور، آنجا که ديدگاههاي متفاوت متکلمان مسيحي درباره نظريه تکامل را بازگو کرده است، از
گروهي به نام تجددطلبان ياد کرده که ميکوشيدند در پرتو علوم جديد تفسير جديدي از آنچه خود، جان
کلام و جوهر اصلي مسيحيت ميدانستند، ارائه دهند. نخستين کاري که انجام دادند اين بود که وحياني
بودن کتاب مقدس را انکار کردند و گفتند: کتاب مقدس يک کتاب الهام يافته نيست، هر چند الهام بخش
ميباشد و از اين نظر مانند آثار بزرگي است که آرا و انديشههاي ژرفي را بيان ميکنند. آنگاه
نخستين ابواب سفر تکوين را بيان شاعرانه عقايد ديني در باب اتکاي انسان به خداوند و تعبير ادبي
سامانمندي و نظام احسن جهان دانستند. فعاليت آفرينشگرانه خداوند را نيز از طريق تکامل طبيعي تفسير
کرده و ميگفتند: اخص صفات خداوند حلول در طبيعت است نه تنزه و تعالي از آن، آنان هر نوع دو گانگي بين
حوزههاي طبيعي و ماوراء الطبيعي را تخطئه و وحدت خداوند و انسان و طبيعت را تاييد و تحسين
ميکردند.
اين گونه تفسيرها و تاويلهاي علمي از وحي و آموزههاي وحياني در جهان اسلام نيز طرفداران و
معتقداني داشته است. گروهي از تجدد گرايان مسلمان نيز براي حل ناسازگاريهاي علم و دين، نظريههاي
علمي را مسلم انگاشته و به تطبيق آيات و روايات اسلامي بر آنها پرداختند، و تا آنجا پيش رفتند که وحي
را به عنوان حقايقي ماوراء الطبيعي که از جانب خداوند توسط جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل شده
است انکار کردند و آن را به تجربهاي ديني و عرفاني که براي پيامبر رخ داده است، تاويل نمودند. سيد
احمد خان هندي از پيشگامان چنين رويکردي در مسئله علم و دين بوده است.