فرضيه تحول تئوريک معاني - در آمدی بر کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در آمدی بر کلام جدید - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صورت‌هاي ادراکي، مجازي است. نفس انسان در

سايه فهم‌ها و ادراک‌هاي بيش‌تري که از يک چيز به دست مي‌آورد، تکامل معرفتي پيدا مي‌کند؛ يعني
فهم او نسبت به آن چيز بيش‌تر و بهتر مي‌شود، در حالي که صورت‌هاي ادراکي او ثابت‌اند و صورت‌هاي
ادراکي پيشين به صورت‌هاي ادراکي پسين مبدل نمي‌شوند. بدين جهت است که او آنها را با يکديگر مقايسه
مي‌کند. نفس انسان اگر چه مجرد از ماده است ولي چون تجرد آن تام نيست، تکامل وجودي در مورد آن
امکان‌پذير است. يک گونه از تکامل نفس تکامل علمي است که از طريق افزايش معرفت نسبت به حقايق هستي
تحقق مي‌پذيرد.

«صورت خيالي و يا وهمي گذشته که اينک خطاي آن در ارائه و حکايت نسبت به خارج آشکار شده است، از تجرد و
ثبات برزخي برخوردار است و در آن تغيير و دگرگوني پديد نمي‌آيد. آنچه تغيير مي‌کند همان پيوند و
عقدي است که نفس آدمي بين موضوع و محمول قضيه يا بين خود و مجموعه قضيه ايجاد مي‌کند. بنابراين با
نظر دقيق عقلي در اين موارد، تغيير و دگرگوني متعلق به نفس آدمي است نه آن صور ذهني و خيالي‌اي که پس
از آشکار شدن خطاي آنها، همچنان در ظرف خاطره و خيال انسان باقي مي‌مانند.»

فرضيه تحول تئوريک معاني

به اعتقاد برخي، معناي الفاظ از تئوري‌هاي فلسفي و علمي هر زمان تاثير مي‌پذيرند، و چون
تئوري‌‌هاي فلسفي و علمي تحول مي‌يابند، معناي الفاظ نيز متحول مي‌شوند. در نتيجه، بر خلاف ماده
الفاظ و کالبد آنها که در زمان‌هاي مختلف ثابت است، صورت‌ و روح معنايي آنها در پرتو تحول
تئوري‌هيا فلسفي و علمي، متحول مي‌گردند؛ براي مثال کلمه خورشيد، اگر چه از نظر ماده ثابت است ولي
معناي آن متحول گرديده است. در گذشته، بر اساس تئوري بطلميوسي و دانش

محدود قديم تصور مردم از خورشيد، کره‌اي گداخته بود که بر گرد زمين مي‌چرخيد، ولي امروزه در دانش
نوين و تئوري کوپرنيکي، خورشيد توده‌اي عظيم از گازهاي هيدروژن و هليم است که در مرکز منظومه شمسي
قرار دارد و زمين بر گرد آن مي‌چرخد. کلمه آب نيز اگرچه از نظر ماده ثابت است اما معناي آن متحول
گرديده است؛ زيرا در گذشته و بر اساس دانش قديم، آب عنصري بسيط به شمار مي‌رفت ولي امروزه آب عنصري
است مرکب از دو اتم هيدورژه و اکيسژن و

نقد

در نظريه‌ ياد شده ميان معناي عام و مشترک الفاظ و معناي خاص آن‌ها خلط شده است. توضيح اين که در هر
زماني عده‌اي به عنوان فيلسوف و دانشمند شناخته مي‌شوند که از واقعيت‌هاي هستي و حوادث تاريخي و
اجتماعي درک و فهمي عميق‌تر از مردم معمولي دارند. آنان وقتي با يکديگر سخن مي‌گويند، واژگان را در
معاني خاص و اصطلاحات ويژه خود به کار مي‌برند و آن گاه که با مردم سخن مي‌گويند، واژگان را در
معاني مورد فهم مردم عموم به کار مي‌برند، بر اين اساس است که مي‌توانند با مردم مفاهمه کنند و
مقاصد خود را به آنان منتقل سازند و مقاصد مردم را باز شناسند. از اين جا روشن مي‌شود که واژگان در دو
سطح معنايي به کار مي‌روند: يکي سطح معنايي عام و مشترک، و ديگري سطح معنايي خاص؛ به عبارت ديگر؛
الفاظ داراي دو گونه وضع مي‌باشند؛ يکي وضع آنها براي معاني قابل فهم عموم و ديگري وضع آنها براي
معاني قابل فهم براي اهل علوم و فنون مختلف.

اکنون اگر فرض کنيم که تئوري‌هاي فلسفي و علمي تغيير کنند، آنچه متحول مي‌شود، معناي خاص واژگان
است، نه معناي عام و مشترک؛ براي مثال، بشر قديم

و جديد از خورشيد، فهمي عام و مشترک داشته و دارند که هرگز متحول نشده و نخواهد شد، اگر چه در

/ 113