نقد دو ديدگاه - در آمدی بر کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در آمدی بر کلام جدید - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مهم‌ترين اسباب بيروني پيدايش مسائل و شبهات کلامي و در نتيجه شدت يافتن و گسترش مباحث کلامي در
دنياي اسلام به شمار مي‌رود.

نقد دو ديدگاه

برخي از معاصران، بسط و گسترش علم کلام را معلول بسط و گسترش فلسفه دانسته‌اند65 و برخي ديگر تحول و
تکامل علوم را مهم‌ترين عامل تحول علم کلام شناخته‌اند.66 از بحث‌هاي گذشته روشن شد که اين دو
ديدگاه في الجمله درست است؛ يعني هم فلسفه و هم علوم تجربي از عوامل تحول و گسترش علم کلام بوده‌اند
ولي نمي‌توان آن دو را يگانه يا مهم‌ترين عامل در اين باره دانست، بلکه عوامل سياسي، اجتماعي و
ديني نيز در اين جهت نقش تعيين کننده‌اي داشته‌اند.

از باب مثال در عصر پيامبر (ص) يکي از مسائل کلامي مهمي که پس از تحويل

قبله مسلمانان از بيت المقدس به کعبه معظم مطرح گرديد، مسئله جواز يا امتناع نسخ شريعت بود. اين بحث
توسط يهود مطرح شد. علت طرح آن اين بود که با تغيير قبله مسلمانان، يهود يکي از امتيازات مهم ديني و
اجتماعي خود را از دست دادند؛ زيرا تا آن وقت آنان وحدت قبله مسلمانان با يهود را يکي از امتيازات
ديني خود مي‌شمردند. آنان براي اين حکم اسلامي را مورد ترديد قرار دهند، مسئله امتناع نسخ در شريعت
را مطرح کردند و در اين باره ميان آنان و پيامبر (ص) مناظره‌هايي رخ داد و پيامبر (ص) با دلايل استوار،
نادرستي اعتقاد يهود را اثبات کردند.67 روشن است که در طرح چنين مسئله کلامي هيچ گونه سبب فلسفي يا
علمي وجود نداشت.

بحث‌هايي که درباره خلافت و امامت، قضا و قدر الهي، حکم مرتکبان کبائر، شمول اراده خداوند نسبت به
افعال ناروا، صفات خداوند، حدوث و قدم قرآن، حقيقت ايمان و مانند آنها مطرح شد نيز ناشي از طرح
ديدگاه‌هاي فلسفي يا علمي نبوده است، بلکه همگي در اثر يک سلسه عوامل ديني، سياسي و اجتماعي مطرح
شده‌اند. اين مسائل، قبل از آن که آراي فلسفي يا علمي در ميان مسلمانان مطرح شود، مورد توجه و گفتمان
کلامي بوده است.

نقش فلسفه در تحول علم کلام

آري، در اين که پس از نشر آراي فلسفي و علمي، اين گونه بحث‌هاي کلامي از انديشه‌هاي فلسفي و علمي
تأثير پذيرفته است، ترديدي وجود ندارد. چنان که نقش فلسفه را در تحول ساختار و نظام کلام اسلامي نيز
نمي‌توان انکار کرد؛ زيرا پس از آن که فلسفه در جهان اسلام به صورت يک رشته علمي مستقل رسميت يافت،

متکلمان اسلامي نسبت به آن عکس العمل نشان دادند و براي آن که ديدگاه خود را در اين گونه مسائل اظهار
کنند، آنها را در متون کلامي وارد نمودند و به تدريج بحث درباره مسائل فلسفي در شمار مباحث کلامي
قرار گرفت و وارد متون کلامي شد. سعدالدين تفتازاني در پاسخ به اين پرسش که چرا متکلمان که علي
القاعده بايد به مباحث مربوط به خداشناسي و ديگر عقايد ديني بپردازند به بررسي برخي از مسائل مربوط
به هستي‌شناسي و جهان‌شناسي پرداخته‌اند گفته است:
«ممکن است غرض آنان اين بوده باشد که صناعت کلام را تکميل کنند، بدين صورت که در کنار بحث از مطلوب
خود، به بحث درباره اموري که به گونه‌اي با آن ارتباط دارد نيز بپردازند، مانند بحث‌هاي مربوط به
معدوم، اقسام ماهيت، حرکات و اجسام؛ يا اين که در صدد ابطال نظريه ديگران بوده‌اند يعني مسايلي را
که قبول نداشتند مطرح کردند تا آنها را ابطال کنند مانند بحث‌هاي مربوط به جوهرهاي مجرد از ماده
(عقول مجرده)؛ يا اين که آن بحث‌ها از مبادي مسائل کلامي به شمار مي‌روند، مانند بحت درباره اشتراک
مفهوم وجود، امتناع تسلسل، تناهي ابعاد و »
علاوه بر فلسفه اولي که بر علم کلام تأثير گذاشته و منشأ پاره‌اي تحولات در آن شده است، فلسفه‌هاي
جديد نيز تأثير گذار بوده‌اند. از آن جمله مي‌توان تأثير فلسفه‌ حسي بر علم کلام را مثال زد. اين

/ 113