عقل باشيم.
3 . کسي که عاقل باشد ديندار خواهد بود و کسي که ديندار باشد داخل بهشت خواهد شد.4 . دقت در حسابرسي اعمال مکلفان در قيامت متناسب با ميزان عقل آنهاست.
5 . پاداش اعمال در قيامت متناسب با عقل افراد خواهد بود.
6 . خداوند کساني را به پيامبري برگزيده است که عقل آنها بر افراد امت او برتري داشته است.
7 . خداوند حجتهاي خود بر بشر را به واسطه عقل تکميل کرده است، خداوند بر بشر دو حجت دروني و بيروني
داد، عقل حجت دروني، و پيامبران و امامان حجتهاي بيرونياند.
8 . به واسطه عقل ميتوان مدعيان راستين رهبري را از مدعيان دروغين آن بازشناخت.
9 . شالوده و تکيهگاه همه امور، عقل است که خداوند آن را مايه زينت و روشني بخش آدميان قرار داده است.آنان به واسطه عقل آفريدگار خود را ميشناسند و نيک و بد کارها را تشخيص ميدهند ولي عقل براي هدايت
بشر کافي نيست؛ زيرا عقل پس از اثبات وجود خداوند به اين حقيقت رهنمون ميشود که خداوند تکاليفي
دارد که او همه آنها را نميداند از اين رو طلب آن را بر خود لازم ميشمارد.
کارکردهاي عقل در دين شناسي
اکنون که جايگاه و حجيت عقل از ديدگاه وحي روشن شد، بايد کارکردهاي آن را در دينشناسي و زندگي دينيبازشناسي کنيم.1 . عقل و معرفتهاي بنيادين ديني:
نخستين نقش معرفتي عقل مربوط به معرفتهاي بنيادين ديني است؛ يعني عقايد و باورهايي که شالوده و
بنياد وحي به شمار ميروند. اين عقايد عبارتند از: اثبات وجود خداوند، شناخت علم، قدرت و حکمت الهي،
ضرورت نبوت و شريعت، لزوم داشتن حجت آشکار و معجزه بر دعوي نبوت، دلالت معجزه بر صدق دعوي پيامبري،
لزوم معصوم بودن پيامبران الهي. تا اين اصول اعتقادي اثبات نشوند، نبوت، وحي و شريعت اثبات نخواهد
شد. بنابراين در اثبات اين اصول نميتوان به وحي استناد کرد و از طرفي، مسائل ياد شده در حوزه ادراک
حسي نيز قرار ندارند، تا از راه حواس شناخته شوند، چنان که بسياري از آنها قابل معرفت شهودي و علم
حضوري نيز نيستند. بنابراين يگانه راه استوار براي اثبات و شناخت آنها عقل است.2 . عقل يکي از منابع احکام ديني:
همان گونه که در علم اصول فقه اثبات شده است، عقل يکي از منابع و مدارک احکام شرعي است و از اين جهت در
عرض کتاب و سنّت قرار دارد. مبناي اين اصل دو چيز است: يکي قاعده حسن و قبح عقلي، و ديگري قاعده ملازمه
ميان حکم عقلي و شرعي. مفاد قاعده نخست اين است که عقل حسن و قبح پارهاي از افعال را به صورت مستقل
درک ميکند، و مفاد قاعده دوم اين است که اين ادراک عقلي مطابق با واقع است؛ يعني آن چه را عقل حسن يا
قبيح ميداند، در واقع و نفس الامر نيز چنين است، و از طرفي، احکام شرعي بر مصالح و مفاسد واقعي
مبتني است، بنابراين، حسن و قبح عقلي با احکام شرعي ملازمه دارد چنان که گفتهاند: «کل ما حکم به
العقل حکم به الشرع».
3 . فهم و تفسير کتاب و سنت:
در فهم کتاب و سنّت همان گونه که از قراين و
شواهد لفظي (پيوسته يا ناپيوسته) استفاده ميشود، از قراين عقلي نيز بهرهگيري ميشود. عقل هر گونه
صفتي را که مستلزم جسمانيت و نيازمندي باشد بر خداوند محال ميداند، بر اين اساس، هر گاه مدلول