است نقش کلامي نيز دارد.
کاربرد رايجتر فلسفه دين به معناي پژوهش فلسفي درباره آموزهها، احکام، مناسک و آداب ديني است،
بدون اين که در صدد دفاع از آنها باشد. فلسفه دين در اين معنا نسبت به دين موضع بيطرفي دارد و صرفاً
به توصيف و تحليل دين و
آموزهها و احکام آن ميپردازد. جان هيک درباره اين کاربرد فلسفه دين گفته است:
«ميتوان اصطلاح فلسفه دين را در معناي اخص آن يعني تفکر فلسفي در باب دين به کار برد. بنابراين
تعريف، فلسفه دين وسيلهاي براي آموزش [يا دفاع از] دين نيست. اساساً ضروري نيست که از ديدگاه ديني
به آن نگاه کنيم، [هم] کساني که به خدا اعتقاد ندارند و [هم] افراد ديندار، به طور يکسان ميتوانند به
تفکر فلسفي در باب دين بپردازند. نگاه فلسفه دين به مفاهيم ديني، مراسم عبادي و تجربه ديني مانند
نگاه فلسفه حقوق به مفاهيم و دلايل حقوقي و مانند نگاه فلسفه هنر به پديدههاي هنري و مباحث زيبايي
شناسي است.
مطابق اين اصطلاح، تفاوت روشن فلسفه دين با علم کلام در اين است که علم کلام نسبت به دين و عقايد ديني
موضع دفاعي دارد، ولي فلسفه دين موضع فلسفي و بيطرف دارد. البته بيطرف بودن آن به لحاظ ماهيت علمي
آن است، اما فلسفه دين موجود در جهان غرب، به دليل اين که در فضايي اومانيستي- ليبراليستي پديد آمده
است، نميتواند نسبت به دين موضع بيطرفي کاملي داشته باشد و اين نکتهاي است که نبايد متکلمان
ديني از آن غفلت ورزند.
فصل پنجم
تاريخ و تطور علم کلام
تحليل تاريخي
از آنجا که حقيقت و رسالت علم کلام، تبيين، اثبات و دفاع از عقايد دين است، ميتوان گفت کلام اسلاميهمزمان با ظهور آيين اسلام پديد آمده است و پيامبر اکرم (ص) نخستين کسي است که عهدهدار ايفاي رسالت
کلامي در اسلام گرديد. مناظرههاي کلامي پيامبر (ص) با مشرکان و کافران در آيات قرآن و احاديث اسلامي
گزارش شده است. پس از رحلت پيامبر (ص) و در پي تحولاتي که در دنياي اسلام در زمينههاي مختلف رخ داد،
تاريخ کلام اسلامي نيز متحول گرديد و به تدريج در زمينه مسائل اعتقادي، دسته بنديهايي پديد آمد و
به پيدايش فرقهها و مذاهب کلامي انجاميد. نخستين و مهمترين اختلاف کلامي که در دنياي اسلام پديد
آمد بحث درباره خلافت و امامت بود. پس از آن در زمينه مسائلي چون قضا و قدر، صفات خداوند، ايمان
گنهکاران و ديدگاههاي متفاوتي مطرح شد و فرقههايي چون قَدَريه، مشبّهه، خوارج و مرجئه پديد
آمدند.با فتوحات اسلامي و توسعه جغرافياي دنياي اسلام زمينه برخورد و تعامل فکري و اعتقادي ميان مسلمانان
و پيروان اديان و مذاهب ديگر فراهم شد. اين امر منشأ
طرح پرسشها و شبهات جديدي در زمينه مسائل اعتقادي گرديد و سبب شد بحثها و مجادلههاي کلامي شدت و
گسترش يابد. از سوي ديگر نظامهاي سياسي حاکم بر دنياي اسلام نيز در عصر اموي و عباسي به انگيزههاي
سياسي به اختلافات مذهبي و اعتقادي دامن ميزدند. اين امر عامل ديگري در گسترش و شدت يافتن منازعات