انحصار گراييي يا حصرگرايي ديني است.در اين جا نظريه سومي نيز مطرح شده است که «شمول گرايي ديني»406 نام دارد. اين نظريه را ميتوان حد وسط
ميان تکثرگرايي و انحصارگرايي ديني دانست. آنان با اين ادعاي انحصارگرايان که از ميان اديان تنها يک
دين مصداق دين حق و دين خالص است، موافقاند؛ ولي حصرگرايي آنان درباره نجات و رستگاري بشر را قبول
ندارند، به اعتقاد آنان لطف و عنايت خداوند به انحاي مختلف در اديان گوناگون تبلور يافته است و در
نتيجه پيروان آنها ميتوانند به نجات و رستگاري برسند. کارل رانر407 از طرفداران اين ديدگاه است. به
اعتقاد وي پس از آمدن دين مسيحيت، تنها اين آيين است که دين حق و مايه نجات و رستگاري انسان
است. با اين حال انسانهايي که پيش از دين مسيحيت زندگي ميکردند، و نيز انسانهايي که پس از آن
زندگي ميکنند و به دليل اين که از تعاليم مسيحت آگاه نيستند آن را نپذيرفتهاند، مشمول لطف و رحمت
بيکران خداوند قرار خواهند گرفت. وي، آنها را مسيحيان بينام و نشان مينامد.
مطلب ديگري که در تبيين موضوع بحث بايد يادآور شويم اين است که مقصود از دين در اين بحث نه معناي اعم
آن است که مکاتب اومانيستي و ماترياليستي را هم شامل ميشود و نه معناي خاص آن که به اديان وحيان
اختصاص دارد، بلکه همه ادياني را که به حقيقت غايي و مطلق اعتقاد دارند، شامل ميشود. بر اين اساس
ادياني مانند هندوئيزم و بوديزم نيز داخل در اين بحث ميباشند. چنان که جان هيک گفته است: «حقيقت
الهي هم تحت عنوان مفهوم عام خداوند، يا حق، به صورت وجودي شخصي که از نظر تاريخي در درون جريانهاي
گوناگون تجربه ديني به عنوان يهوه، ويشنو، شيوا، الله، پدر آسماني و غيره عينيت پيدا ميکند، مورد
تفکر و تجربه واقع ميشود و هم تحت مفهوم عام مطلق و يا حق در وجه غير شخصي آن، که تمثّل و تجسم آن را
در برهمن، تائو و نيروانا و از اين قبيل ميبينيم.»409 در عبارت ياد شده هم اديان وحيان آمده است
(يهوه، الله، پدر آسماني= يهوديت، اسلام، مسيحيت) و هم اديان غير وحياني (برهمن، تائو، نيروانا=
هندويسم، تائوئيزم، بوديزم)
آخرين نکته اين که تکثر گرايي ديني هم ميتواند به صورت بين الادياني مطرح شود، چنان که اغلب همين
معنا مقصود است و هم ميتواند به صورت بين المذاهبي مطرح شود. يعني کثرتگرايي ديني در مورد مذاهب
متعدد که پيرو يک
دين ميباشند، مورد بحث قرار گيرد. چنان که گاهي در بحثهايي که در زمينه کثرتگرايي ديني مطرح
گرديده، اين معنا مورد توجه قرار گرفته است.
مبناي معرفتشناختي تکثرگرايي ديني
طرفداران تکثرگرايي ديني مباني و دلايل مختلفي را براي اثبات مدعاي خود بيان کردهاند که يکي ازآنها مبناي معرفت شناختي است و آن عبارت است از محدوديت معرفتي انسانها نسبت به حقيقت مطلق. اگر چه
حقيقت مطلق يکي بيش نيست؛ ولي به دليل محدوديت معرفتي انسان، هيچ کس نخواهد توانست تصوير کاملي از
آن ارائه دهد، به گونهاي که با حقيقت مطلق مطابقت کامل داشته باشد. در نتيجه، فهم و برداشتهاي
پيروان اديان مختلف از حقيقت مطلق به صورت نسبي قابل قبول است، و هيچ يک را نميتوان تصويري تمام
عيار از حقيقت غايي و الوهي دانست. جان هيک در اين باره گفته است:
«در ميان سنن ديني بزرگ ميان حقيقت محض يا غايت مطلق و واقعيت، آن گونه که افراد بشر آن را تجربه و
فهم کردهاند، تمايز قائل شدهاند. فرض غالب اين است که واقعيت غايي، لايتناهي و فراتر از درک،
انديشه و زبان بشري است. واقعيت مطلق واحد است؛ اما ادراکات و تصورات ما از اين واقعيت، متعدد و
گوناگون است بنابراين، جريانهاي مختلف تجربه ديني، بيانگر آگاهيهاي مختلف ما از يک واقعيت
نامحدود و متعالي است که به صورتهاي متفاوت، توسط اذهان بشري ادراک گرديده است».