1 . بدون دين پاسخگويي نهايي به اساسيترين پرسشهاي زندگي که عبارتند از: من کيستم؟ از کجا
آمدهام؟ با کيستم؟ به کجا ميروم؟ براي چه آمدهام؟ امکان پذير نيست؛
2 . بدون حضور دين در زندگي انسانها، هيچ فضيلت و ارزشي قابل اثبات نيست؛
3 . احساس برين آدمي درباره شکوه و عظمت جهان هستي، بدون استناد به يک مشيت و حکمت فوق اين جهاني،
معنايي ندارد؛
4 . احساس ناب درباره تکليف برين، توسط دين قوّت يافته و با استناد به دين حفظ مي شود. اين تکليف برين
غير از مقرراتي است که آدمي براي تامين زندگي طبيعي خود و ايجاد نظم به آنها احتياج دارد. بدون اين
احساس ناب، بشر تا سرحد يک حيوان بيعقل و بيقلب تنزل مييابد.
دين و پرورش فضايل اخلاقي
فضايل اخلاقي از بارزترين نشانههاي تکامل روحي و معنوي انسان به شمار ميروند از اين رو هموارهمورد اعتنا و اهتمام مصلحان و مربيان بشري بودهاند. انسانهاي پايبند به اخلاق نزد همه اقوام و
ملل مورد ستايش و تکريم بوده و
هستند. فرد و جامعه تهي از اخلاق همانند کالبدي بيجان و درختي بيبار است.پرسشي که در اين جا مطرح ميشود اين است که انسان چگونه ميتواند به کمال اخلاقي دست يابد؟ اين پرسش
آن گاه جديتر نمايان ميشود که به اين واقعيت توجه کنيم که انسان داراي يک سلسله غرايز و تمايلات
حيواني و شهواني است که به صورت طبيعي اخلاق گريز بلکه اخلاق ستيزند. با اين حال از وجود آن ها نيز
گريزي نيست؛ زيرا قلم تکوين آنها را در انسان نهاده است. پاسخ پرسش اين اس که انسان از قوه عقل و
تدبير عقلاني برخوردار است و هر گاه از اين قوه به درستي بهرهگيري کند خواهد توانست غرايز و
تمايلات حيواني خود را به گونهاي ارضا نمايد که با فضايل اخلاقي ناسازگار نباشند، بلکه در خدمت
آنها قرار گيرند. براي تحقق يافتن اين مقصود دو چيز لازم است:
1 . شناخت کافي از همه ابعاد و قابليتها و اسرار نهفته در وجود انسان؛
2 . داشتن الگويي کامل که ارزشهاي اخلاقي را به صورت مجسم در برابر انسان نمايان سازد؛ زيرا به گواهي
علم و تجربه نقش الگوهاي مثبت در تربيت انسان بسيار تعيين کننده است.اين دو شرط، اگر چه به صورت نسبي از طريق معرفتهاي عقلي و علمي بشر، و نيز روشهاي تربيتي غير ديني
به دست ميآيد، ولي تحقق کامل آنها در گرو برخورداري انسان از معرفتي کامل نسبت به ابعاد مادي و
معنوي وجود خويش و نيز دسترسي به پيشواياني تمام عيار در اخلاق عملي است. بنابراين، انسان در قلمرو
اخلاق به معرفتي گستردهتر و عميقتر از معرفتهاي عقلي و حسّي، و الگويي کاملتر از الگوهاي
عادي نياز دارد. وحي الهي و شريعت آسماني تامين کننده نياز نخست ، و پيامبران و اولياي برجسته خداوند
(پيامبران و امامان) برآورنده نياز دوم هستند.
دين و عقايد راستين
اعتقاد به مبدا و معاد خاستگاه فطري و عقلاني دارد. با اين حال انسان در هر دو زمينه به هدايتهايوحياني نيازمند است. البته، نياز انسان به معرفت و هدايت وحياني در حوزه معاد به مراتب بيشتر از نياز
او در حوزه مبدا شناسي است. انسان، اگر تفکر عقلاني خود را به درستي به کار گيرد، خواهد توانست وجود و
صفات جمال و جلال خداوند را بشناسد، ولي اين توفيق تنها نصيب برخي از انسانها شده است که در تاريخ
بشر به عنوان فيلسوفان الهي شناخته شدهاند، اما وجود ديدگاههاي متعارض ميان آنان گواه اين مطلب
است که فيلسوفان نيز بدون بهرهمندي از رهنمودهاي وحياني از دست يابي به معرفتي کامل و جامع در
خداشناسي ناتواناند. از اين رو، فيلسوفان بزرگي چون صدر المتالهين شيرازي بر اين عقيدهاند که