فصل ششم عقل و دين - در آمدی بر کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در آمدی بر کلام جدید - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمادگرايانه تفسيرکند.

فصل ششم
عقل و دين

بحث درباره نسبت دين و عقل پيشينه تاريخي بلندي دارد. از گزارش‌هاي تاريخي به دست مي‌آيد که اين بحث
در جهان مسيحيت در قرون نخستين مطرح بوده است، چنان که در جهان اسلام نيز از قرن دوم هجري درباره
نسبت ميان عقل و وحي و جايگاه عقل در حيات ديني ديدگاه‌هاي متفاوتي مطرح شده است. اين بحث در عصر
جديد گسترش و شدت بيشتري يافته است و از مسائل مهم کلام جديد و فسلفه دين به شمار مي‌رود.

بررسي نسبت عقل و دين در دو سطح مطرح شده است، يکي در زمينه نسبت عقل با وحي و آموزه‌ها و احکام
وحياني و ديگري در زمينه نسبت عقل با ايمان ديني. در اين فصل به بررسي نسبت عقل با وحي و آموزه‌هاي
وحياني مي‌پردازيم و نسبت عقل و ايمان را در فصل ديگري بررسي خواهيم کرد. در بررسي نسبت عقل با وحي و
آموزه‌ها و احکام وحياني، دين اسلام مقصود است؛ زيرا اديان ديگر يا اساساً خاستگاه وحياني ندارند
(اديان غير وحياني= بوديسم، هندوئيسم، جينيزم و ) يا اگر خاستگاه وحياني دارند به دليل تحريف‌هايي
که در آنها رخ داده است، اصالت وحياني آنها مخدوش گرديده است (مانند آيين يهود و مسيحيت.)

عقل در لغت و اصطلاح

عقل در لغت به معناي حفظ و نگهداري و منع و بازداري است، چنان که به ريسماني که با آن پاهاي شتر را
مي‌بندند تا از حرکت کردن باز داشته شود، عقال گويند. قلعه را نيز «معقل» مي‌نامند. زن و گوهري که در
حفظ آن اهتمام بسيار مي‌شود را «عقيله» مي‌گويند.
عقل در اصطلاح کاربردهاي گوناگوني دارد. آنچه در اين بحث مقصود است، قوه‌اي ادراکي براي نفس آدمي
است که به واسطه آن مي‌تواند معرفت‌هاي کلي در حوزه حکمت نظري و عملي را به دست آورد. از اين رو عقل
را به عقل نظري و عقل عملي تقسيم کرده‌اند. مقصود اين نيست که انسان داراي دو قوه عقلي است که يکي از
آن دو معرفت‌هاي نظري را تشخيص مي‌دهد و ديگري معرفت‌هاي عملي را، بلکه انسان يک قوه عقلي بيش
ندارد ولي مدرکات آن دو گونه است، گاهي مربوط به قلمرو هست و نيست (جهان بيني) است و گاهي مربوط به
قلمرو بايد و نبايد (ايدئولوژي).245 علامه طباطبايي در تعريف عقل گفته است:
«المراد بالعقل هو المبدا للتصديقات الکليه و المدرک للاحکام العامه؛ مقصود از عقل قوه‌اي است که
تصديقات کلي و احکام عمومي را درک مي‌کند.»246 وي در ادامه افزوده است: «با توجه به اين که قوام علوم
بشري به قضاياي کلي است، بدون استناد به احکام عقلي هيچ رشته علمي تحقق نخواهد يافت»
گاهي به ادراکاتي که انسان از طريق تعقل به دست مي‌آورد (ادراکات عقلي) نيز عقل مي‌گويند. آن دسته از
آيات قرآني که کافران را به دليل نداشتن عقل نکوهش مي‌کند، ناظر به اين معناي عقل (ادراکات عقلي) است
و آياتي که عقل را شرط

تکليف مي‌داند، ناظر به معناي نخست عقل (قوه‌ي تعقل) است. در احاديث اسلامي نيز اين دوگانگي يافت
مي‌شود؛ زيرا در برخي از احاديث آمده است که خداوند موجودي را گرامي‌تر از عقل نيافريده است (معناي
اول) و در برخي ديگر آمده است که هيچ کس چيزي بهتر از عقل هدايت‌گر کسب نکرده است (معناي دوم) و در
حديثي از امير المومنين (ع) روايت شده که «عقل بر دو گونه است: عقل مطبوع و عقل مسموع»248 شايان ذکر است
که در جهان بيني اسلامي، کسي که تحت تمايلات نفساني و وسوسه‌هاي شيطاني قرار گيرد، و قواي ادراکي و
عملي خود را در جهت ارضا و اشباع غرايز حيواني خود به کار بندد، و اصول و ارزش‌هاي انساني را پايمال
کند، عاقل شناخته نمي‌شود، بلکه سفيه و بي‌عقل به شمار مي‌رود. چنان که قرآن کريم فرموده است: «و من

/ 113