رفتاري؟ و تعريفهاي کارکردي به نقش کارکردي دين در زندگي فردي يا اجتماعي، رواني يا رفتاري انسان،
نظر دارند.
تعريفهاي کارکردگرايانه دين داراي اقسامي است که مهمترين آنها عبارتند از:
1 . تعريفهاي غايتگرايانه؛
2 . تعريفهاي اخلاق گرايانه؛
3 . تعريفهاي روانشناختي؛
4 . تعريفهاي جامعهشناختي؛
اينک نمونههايي از تعريفها را بررسي ميکنيم.
تعريفهاي ذاتي دين
1 . دين عبارت است از اعتقاد به هستيهاي روحاني؛2 . دين عبارت است از باور به امر فرا تجربي يا واقعيت متعالي؛
3 . دين عبارت است از نظام متحد اعتقادات و آداب که به يک حقيقت مافوق تجربي و متعالي مرتبط ميشود و
تمام معتقدان و پيروان خويش را در جهت تشکيل يک جامعه اخلاقي وحدت ميبخشد؛
در اين تعريفها بر بعد اعتقادي و ايماني دين نسبت به حقيقت متعالي و ماوراي طبيعي آن تاکيد شده است.در اين که دين مشتمل بر عنصر و بعد اعتقادي است، سخني نيست، سخن در اين است که دين داراي ابعاد و
عناصر احساسي، عاطفي، اخلاقي و عبادي نيز ميباشد. بنابراين تعريفهاي ياد شده و نظاير آنها فاقد
جامعيت نسبت به ابعاد مختلف دين ميباشند.
تعريفهاي غايتانگارانه
1 . دين نظامي از باورداشتها و عملکردهايي است که انسان از طريق آنها با مسايل غايي زندگي برخوردميکند.120 اين تعريف بسيار گسترده است به گونهاي که مکاتبي چون کمونيسم را نيز شامل ميشود، در
حالي که اصطلاح رايج دين بر چنين مکاتبي اطلاق نميشود.2 . «دين عبارت است از سرسپردگي غايي بشر». اين تعريف از پُل تيليخ است. مقصود از سرسپردگي غايي تسليم
شدن بيچون و چرا در برابر حقيتقي است که فرد ديندار به آن اعتقاد دارد و آن را پرستش ميکند. وي اگر
چه متعلق سرسپردگي غايي را مشخص نکرده است ولي چون خدا را بنياد و مبناي هستي دانسته است، متعلق اين
سرسپردگي خداوند خواهد بود.
3 . کارل بارت122 در تعريف دين گفته است: «دين جستجوي انسان براي رسيدن به خداست و به شرط آن که مطابق ميل
انسان باشد، هميشه به يافتن خدا منتهي ميشود».123 ظاهراً مقصود از ميل انسان، فطرت انساني است که
صبغه الهي دارد و خداجو و خداگِراست.
تعريفهاي اخلاق گرايانه دين
عدهاي از دينپژوهان دين را با رويکردي اخلاق گرايانه تعريف کردهاند:1 ـ کانت124 گفته است: «دين عبارت است از تشخيص همه وظايف به عنوان دستورات الهي.
2 ـ ماتيو آرنولد126 در تعريف دين گفته است: «دين عبارت است از اخلاقي که در تماس با احساس قرار گرفته
است.»127 در تعريف وي اخلاق با احساس پيوند خورده و دين به عنوان اخلاق همراه با احساس تعريف شده است.مقصود از احساس، احساس عاطفي است. اين مطلب نگرش او به اخلاق را از نگرش کانت ممتاز ميسازد؛ زيرا
اخلاق از نظر کانت چيزي جز پايبندي به عمل اخلاقي به عنوان وظيفه نيست و فاقد ويژگي احساسي و عاطفي
است.3 . وايتهد128 در تعريف دين گفته است: «دين دستگاهي از حقايق کلي است که چون صادقانه آنها را بپذيرند و