دين و ايمان معرفت خداوند است.»
آيات قرآن بيانگر اين مطلب است که جايگاه ايمان قلب انسان است. چنان که فرموده است: «و لما يدخل
الايمان في قلوبکم»؛313 ايمان در دلهاي شما وارد نشده است. اين سخن خطاب به گروهي از اعراب است که
ميگفتند به آيين اسلام ايمان آوردهايم، خداوند به پيامبر (ص) فرموده است که در پاسخ آنان بگويد:
«شما اسلام آوردهايد ولي ايمان نياوردهايد» مقصود از اسلام آوردن اقرار به شهادتين است. درباره
مومنان راستين فرموده است: «اولئک کتب في قلوبهم الايمان»؛314 «خداوند ايمان را در دلهاي آنان ثبت
کرده است». و درباره مومنان دروغين فرموده است: «من الذين قالوا امنا بافواههم و لم تومن قلوبهم»؛
کساني که با زبان اظهار ايمان کردند ولي قلب آنان ايمان نياورده است.»
در برخي روايات ايمان به مجموعه معرفت قلبي، اقرار زباني و التزام عملي تعريف شده است، چنان که
ميفرمايد: «الايمان معرفه بالقلب، و قول باللسان و عمل بالارکان.»316 ولي با تامل در اين روايات به
دست ميآيد که در صدد بيان حقيقت
ايمان و ارائه تعريف آن نيستند، بلکه ناظر به جهات ديگري ميباشند؛ مانند اين که ترتّب آثار ظاهري
ايمان در گرو اقرار زباني است، چنان که ترتّب آثار واقعي آن؛ در گرو عمل به مقتضاي ايمان است. ايمان
به منزله درختي است که اعمال نيک ميوههاي آن است، ايمان بدون عمل چون درخت بيميوه است و معصيت
خداوند با ايمان راسخ قلبي سازگاري ندارد. چنان که در روايات آمده است: «لايزني الزاني و هو مومن و
لايسرق السارق و هو مومن»317 از سوي ديگر، در دوره آغازين تاريخ اسلام گروهي به نام «مرجئه» پيدا شدند
که ميپنداشتند معصيت هيچ گونه آسيبي به ايمان وارد نميکند و داشتن ايمان براي رستگاري اخروي
انسان کافي است. روايات مزبور به رد چنين عقيدهاي ميباشند.
ديدگاههاي مختلف در باب نسبت عقل و ايمان
اينک که مقصود از ايمان در اين بحث روشن شد يادآور ميشويم موضوع مورد بحث، بررسي نسبت عقل و ايماناست. آيا نسبت ميان آن دو از قبيل تعارض و ناسازگاري است، يا از قبيل تلازم و توافق و يا از قبيل
انفصال و جدايي؟ به عبارت ديگر، درباره نسبت ميان عقل و ايمان ديني، يکي از فرضهاي بشرط شيء، بشرط
لا و لابشرط متصور است. بحث در اين است که ديدگاههاي مطرح شده در اين باره کدامند؟ و کداميک از آنها
درست است؟ متفکران ديني، در دنياي مسيحيت و جهان اسلام، در اين باره ديدگاههاي متفاوتي اظهار
کردهاند که به شرح ذيل است:
الف) ديدگاه ناسازگاري
برخي از عقل و ايمان را ناسازگار دانستهاند. البته با تامل به دست ميآيد که عدهاي ازآنان هر گونه تامل عقلي را ناسازگار با ايمان نميدانند بلکه عقل فلسفي را انکار کردهاند، ولي
عدهاي ديگر هر گونه تفکر عقلاني را با خلوص ايمان ديني ناسازگار ميانگارند و هيچ گونه تاويل و
تفسير عقلاني از نصوص ديني را برنميتابند. اهل حديث و حنابله از اهل سنت و نيز اخباريهاي شيعه
چنين ديدگاهي داشتهاند. «سفيان بن عُيينه» که يکي از فقهاي اهل سنت است گفته است: «هر چه خداوند
خودش را در قرآن توصيف کرده است نبايد تفسير کرد و دربارهاش بحث نمود، تفسير اين گونه آيات، تلاوت
آنها و سکوت درباره آنهاست» مالک بن انس يکي از فقهاي چهارگانه اهل سنت در پاسخ فردي که از وي درباره
معني «الرحمن علي العرش استوي» پرسيد، گفت: «اعتقاد به استواي خداوند بر عرش واجب، و چگونگي آن
مجهول، و پرسش از آن بدعت است. به طور کلي کساني که خود را سلفي مينامند درباره آيات و روايات صفات
چنين ديدگاهي دارند.»
برخي از ظاهر گرايان در مخالفت تفکر عقلي در الهيات تا آنجا پيش رفتند که نه تنها فلسفه را تحريم